سرگرمی
-
داستان صداقت و راستی
مردی بود بسیار غیور ، با زنی که بسیار با جمال و زیبا بود ازدواج کرد و به همین دلیل،…
بیشتر بخوانید » -
خرید عید باید به اندازه باشد
“آقاتقی” امروز عصا در دست به سمت بازار می رفت تا برای شب عید آجیل خریداری کند، در راه به…
بیشتر بخوانید » -
آشفته بازار معلمان مکتب خانه
«ممل» گفت: «آقاتقی»! عجب آشفته بازاری است! دیروز معلم «مکتب خانه» را دیدم که «درشکه چی» شده بود و با…
بیشتر بخوانید » -
نزدیک به عید است و بانوان در فکر سلامتی
«ممل» گفت: «آقاتقی» نزدیک به عید است و مردمان در فکر سلامتی خود! آقاتقی تعجب کرد؛ یعنی به فکر سلامتی…
بیشتر بخوانید » -
بود و نبود تابلو با هم تفاوتی ندارد
“ممل” گفت : “آقاتقی “چند روزی است که هوای آبادی پر از گرد و خاک است. این گردوخاک مختص این…
بیشتر بخوانید » -
مگر این که عمر ما تمام بشود این طرح تمام بشو نیست
چنین حکایت کرده اند که ۱۱ سال پیش رهگذری از «معدن آباد» عبور کرد و کارگران را سخت مشغول حفر…
بیشتر بخوانید » -
بی مایه فطیره
«ممل» گفت: «آقاتقی» آدم در حیرت و سر گردانی می ماند که چگونه در مصرف گاز صرفه جویی کند؟ کدخدا…
بیشتر بخوانید » -
باران و برف و خوشحالی و ناراحتی
باران در «معدن آباد»، نرمک نرمک بارید و از شب بعد تبدیل به برف شد. اهالی بسیار خوشحال شدند و…
بیشتر بخوانید » -
ما مجبور نیستیم تا جواب پس بدهیم
«ممل» گفت: «آقاتقی» شنیدید که اداره «اشتغال آبادی» و سایر مسئولین درباره فوت شدگان در طرح «پساب آبادی»، کوره «حاجی…
بیشتر بخوانید » -
ماراتن وکیل الرعایا
چنین می گویند که در سنه ماضی، جدالی بین “وکیل الرعایا ” و” رئیس معدن آباد” انجام گرفت که در…
بیشتر بخوانید »