سرگرمی
-
کاش ده به یک آن را خرج آبادی می کردند
«ممل» گله گوسفند را هی کرد تا به چرا ببرد، از گدار(گردنه) که سراشیب شد به یکباره دید! خدای من!…
بیشتر بخوانید » -
همه چیزمان شده برقی
“ممل” گفت:قطع برق و رفتن و آمدن گاه و بی گاه آن شده” قوز بالا قوز” “آقاتقی” گفت:درست می گویی…
بیشتر بخوانید » -
بچرخ تا بچرخیم!
«آقاتقی» زیر لب زمزمه می کرد و این حکایت گلستان سعدی را می خواند تا رسید به این دوبیت: آن…
بیشتر بخوانید » -
پس مسئله این است
هوای آبادی این روزها پایدار نیست! گاهی سرد می شود و گاه گرم! بیچاره درخت ها که نمی دانند، بهار…
بیشتر بخوانید » -
کاش هنر و صنعتی یاد داشتم
«مبارک» در آبادی دایره به دست می چرخید و می خواند: ارباب خودم بزبز قندی ارباب خودم چرا نمی خندی…
بیشتر بخوانید » -
دایره صحت و سلامت و آمار منفی آن
“ممل” به عرض ” آقاتقی” رساند که شنیده اید، دایره “صحت و سلامت آبادی” آمار رسمی بیرون داده که در…
بیشتر بخوانید » -
اگر چیزکی نباشد مردم نگویند چیزها
” ممل” به “آقاتقی” گفت: اندار احوالات آبادی در “معدن آباد “رازهای مگویی وجود دارد! “آقاتقی” دست از بیل کشید…
بیشتر بخوانید » -
شاید این تاوان آن باشد!
آبادی «معدن آباد» به عنوان روستای هدف گردشگری نام گرفته است! «بلدیه چی» بادی در غبغب انداخت و در نشست…
بیشتر بخوانید » -
-
سرت به سلامت بادا
آفتاب در «معدن آباد»غروب نکرده بود که «ممل» از کار برگشت و هنوز غذا کامل نخورده به سمت دکان به…
بیشتر بخوانید »