«کاکا اشترت مرده»
نقل است در زمانه نه چندان دور، داشتن چند نفر شتر نشانه ثروتمند بودن و تمکن مالی بوده است. بویژه در امر حمل و نقل، کرایه خوبی را بابت بار دریافت می نمودند.
معروفست که اگر قیمت یک نفر شتر مثلا5تومان بوده است با یک مرتبه بار دو سر به مشهد( رفت و برگشت با بار) دو برابر کل این مبلغ را عاید صاحب شتر می نمود. اما در زمان گذشته متقابلا خطرات متعددی جان شتر و مال صاحبش را تهدید می کرد، فرو رفتن در غور(باتلاق) افتادن در چاه، سرقت بوسیله دزدان و راهزنان و… نمونه هایی از آنها است.
اگر یار منی ترک سفر کن شتر داری نکن کار دگر کن
شترداری مکن بنشین بر من بلوچت می زنه خاک بر سر من
در زمان حاضر علاوه بر خطرات فوق برخورد با قطار و کامیون های جاده ها نمونه هایی از این تهدیدها می باشند تا جاییکه ضرب المثل هایی در مورد پیشه شتر داری وجود دارد.
بعنوان مثال گفته اند: ساربون نخورده سیر نون.
ساربونی کن تا از گشنگی بمیری چوپونی کن تا چوپونی بگیری
برعکس، شغل دامداری که بواسطه عدم تحرک زیاد گوسفند و الزام چوپان به همراه بودن دام خود، این خطرات به مراتب کمترند. به نحوی که معتقد بودند با چند سال چوپانی کردن، صاحب گله به قدری وضعش خوب می شود که می تواند برای خود، چوپانی بگیرد و خود اربابی کند.
در همین رابطه نقل است که مرد شترداری، چند نفر شتر خود را برای چرا به بیابان فرستاده بود که بر اثر حادثه ای یکی از آنها تلف می شود. این حادثه ضرر بزرگی برای صاحبش تلقی می شد و دادن خبر ناگوار آن ممکن بود برای شتردار غیر قابل تحمل باشدبه همین دلیل ساربون، فرد ساده دلی را که در دسترس بود قاصد می کرد و به او سفارش نمود به در خانه حسین، صاحب شتر برو، پس از زمینه سازی، کم کم خبر مرگ شتر را به او بده، برای این کار می توانی صاحب شتر را صدا کنی و بگویی من از راه دور آمده ام، خسته ام، چایی درست کن بخوریم، سپس بگو مال بادی را اعتباری نیست، سم گردون بلا گردونه. و آخر الامر بگو جوش نکن، اشترت مرده، قاصد به در خانه رسید، صدا زد و فی المجلس پشت همان در همه چیز را گفت:«حسین، کاکا، چایی درست کن بده بخوریم، جوش نکن اشترت مرده».
حکایت«زن تنبل»
کاسه کلف کانام کو تقا درس کانام کو
مردی بود زن تنبلی داشت، ظرف های غذا را نمی شست وقتی شوهرش علت را جویا می شد توجیه می کرد که عمر ظرفها کم میشه، اگر نشورم، ظرف ضخیم تر و کلفت تر می شه.
حیاط خانه را هم که می روفت و جارو می کرد. خاکروبه ها را تل انبار می نمود و مثل تقا می شد و از خانه بیرون نمی برد در توجیه این کار هم می گفت می خوام تقا درست کنم که هر وقت از صحرا می آیی روی آن بنشینی و استراحت کنی.
پیراهن شوهرش را هم نمی شست و می گفت، یکی پیراهن اندازه دو تا عمر می کنه زد و همسرش مُرد، شوهر زاری نامه می خواند و می گفت:
کاسه کلف کانام کو تقا درست کانام کو
یتا دو تا کانام کو خدا خدا زنام کو
برگرفته از کتاب فرهنگ مردم بافق- شوچر