داستان بر این است تا قدری بر حال دلم سخت بگریم؛چرا که گفته اند از تیغ تیز زنگی مست باید فرار کرد؛ چرا که او یا خود را هلاک خواهد نمود یا به دیگران آسیب می رساند؛ «ممل»داستان ما این جمله را در قهوه خانه آبادی از زبان «آمیرزا» شنیده بود که «بلده چی» درست و حسابی و به یک میزان و بطور یکسان وجوه عوارض را در آبادی خرج نمی کند.
برخی از اهل آبادی گلایمند بودند که انجمن آبادی دست بلده چی را باز گذاشته و خودش به کناری نشسته است و برخی معتقد بودند ترکیب انجمن یکنواخت نیست و از همه محلات در ترکیب نیستند!
خلاصه قصه، این گزارشی بود که ممل به عرض «آقاتقی» رساند و «آقاتقی» هم گفت: ممل! حکایت بلده چی و انجمن آبادی با اهلش شده داستان «آفتابه و لگن هفت دست و شام و ناهار هیچی» که مردم از دور می بینند برخی از معابر تیرهای برق به شکل شاخه درخت نشانده اند و برخی از کوچه های دیگر هنوز آسفالت درست وحسابی ندارد!آری! وجوه عوارض در همه آبادی یکسان و به یک اندازه خرج نمی شود!