از سکوتم خسته ام

از سکوتم خسته ام آواز طوفان کرده ام

روی پرچین دلم آوای باران کرده ام

بال پروازم شکسته ؛؛؛؛ با پر پروانه ها

قصد یک رویای تازه در بهاران کرده ام

سینه ام از سوز غم ، آه دمادم می زند

روی مضراب دلم عشق تو پنهان کرده ام

آسمانم تار تار وُ بغض شب هایم قشنگ

زیر چتر چادر شب ، گیس افشان کرده ام

گفته بودی یوسفم درچاه کنعان مانده است

من زلیخای تو هستم میل زندان کرده ام

خواب دیدم در زمستان پای درگل مانده است

کوه بهمن چون رسد، من خانه ویران کرده ام

شرحه شرحه خون به پا شد زیر آوار بلا

در بلا جان دادم و تقدیم یاران کرده ام

دختر شاد بهاران دامنش زخمی شده

زخم جان را من فدای خاک ایران کرده ام

صدیقه_آقابابایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا