این پایان ماجرای نوجوانان و کودکان موتور سوار نیست که در یک لحظه طعمه مرگ میشوند؛ بلکه از پس رفتن آنان داستان سرکوفت خوردن ها،«چرا چنین شد» و «چرا چنین کردم» آغاز می شود و به قول حضرت مولانا:
این چرا کردم چرا دادم پیام
سوختم بیچاره را زین گفت خام
این زبانْ چون سنگ و هم آهنوَش است
وآنچه بِجْهَد از زبانْ چون آتش است
و چرا موتور برای فرزندم خریدم تا این گونه خودش را در آغوش مرگ انداخت. در بافق موتورسواری برای نوجوانان به عنوان یک ابزار اوقات فراغت تبدیل شده است؛ گرچه آمار رسمی وجود ندارد؛ ولی خانواده ها برای کودکان پسر خود موتورسیکلت خریداری می کنند و اگر موتورسواری دخترها آزاد بود دختران هم صاحب موتوری بودند و مسلماًآمار از این که هست دو برابر می شد. از این وسیله به عنوان ارابه مرگ یاد می شود و خانواده ها دل خوشی از موتورسوران ندارند؛ ولی برای فرزند خود موتور تهیه می کنند. گاهی هم لبه تیز تیغ انتقاد هم به سمت مسئولین رفته و به مسئولان اتهام زده می شود که چرا «فکری برای سرگرمی نوجوانان نمی کنند و یا این که مسئولین چرا اجازه می دهند کودکان و نوجوانان سوار این وسیله نقلیه بشوند و صدها چرای دیگر از این جملات و تعبیرات آغاز می شود. عباراتی که هیچ فایده ایی ندارد.
حال اگر از حق نگذریم؛ مهم ترین عنصر در این گونه مسایل، خانواده است؛ چرا که تصمیمات در وهله اول به خانواده باز می گردد. دوستی تعریف می کرد؛ زمانی با پدر بزرگ خانواده مشورت می کردم و از او راهنمایی می خواستم که کودکم دایم بهانه گیری می کند و می گوید این را می خواهم و آن را نمی خواهم و من در برابر خواسته اش باید تسلیم باشم؛ چرا که آرامشی برای من به جا نمی گذارد! پدربزرگ لب به نصیحت گشود و گفت: خداوند به انسان عقل و منطق داده است؛ حساب کارت را داشته باش؛ اگر به نفع و صلاح بچه است که برای او تهیه بکن؛ در صورتی که به نفع او نیست برایش نخر؛ ولو داد و بیداد کند! عین کودکی که آتش می خواهد آیا پدر و مادر در کف بچه شان آتش می گذارند! یا بچه گفت می خواهم به خودم آسیب برسانم آیا پدر و مادر باید تماشا کنند! وظیفه آنها نصیحت و پند و اندرز بچه ها است و نگذارند تا جان خودش را به خطر بیندازد!
جان کلام این که نباید همیشه جامعه را آبستن حوادث کرد؛ ارگانهای مسئول و خانواده های توپ کاری نکنند و برای فراز از بار مسئولیت یکدیگر را مقصر جلوه ندهند. همه پای کار بیایند تا روزگار داغ دیدن ها و ندانم کاری ها به آخر برسد. در این میان نوجوانان هم باید بیاموزند راه تخلیه هیجان ویراژ دادن در خیابان و تک چرخ زدن و با دوستان مسابقه گذاشتن در پیاده رو و بلوار نیست؛ قطعا جای خالی مشاوران را نباید خالی دانست و از نقش خطیر روحانیون مساجد هم نباید غفلت کرد.
برگزاری جلسات هم اندیشی با خانواده ها و اعلام خطر به انها با ساخت نماهنگ و آموزش در فضای مجازی و نقش پلیس پیشگیری، مهم ترین راه سامان دهی موتورسواران خواهد بود.
نیروی انتظامی یا راهنمایی و رانندگی باید مقتدرانه در این عرصه حضور پیدا کرده و همانگونه که برای خودروها قوانین بازدارنده ایی دارند در این میدان هم اعمال قانون نمایند و دوم این که آموزش استفاده صحیح از موتورسیکلت را همگانی کنند و خانواده ها هم روش صحیحی فرزندپروری را فقط در استفاده موتورسیکلت ندانند، بطور حتم رسانه ها هم به عنوان یک بازوی قوی می توانند کمک حال مسئولین و منعکس کننده نظرات مردم باشند.