وقتی به کلاس قدم می گذارد، بهار با نسیم نفس هایش می شکفد و گل و لبخند و زمزمه، فضا را پر می کند. با او آسمان می بارد، چشمه می جوشد، نسیم می وزد و آفتاب سفره مهربان خویش را می گشاید. از خانه تا مدرسه، با هر گام، بهشت نزدیک تر می شود. نگاهش خانه مهربانی است و قلبش مهربان تر از آب. دل ها را به طراوت و پاکی و پاکیزگی می خواند. دست های گرم و صمیمی اش، مشق عشق می نویسد. سرانگشت او افق های روشن فردا را نشان می دهد واشاراتش، آن سوی پرده های خاک و ملکوت پاک خدا را. وسعت شفاف قلب ها، قلمرو اوست و کشتزار جان دانش آموزان تفرّجگاه خرمی او.
چندین سال است بهانه مقدس شهادت معلمی بزرگ و فرزانه، استاد شهید مطهری رحمه ا… دست مایه قدردانی و تجلیل از معلم شده است؛ معلمی که انسان ساز و فرداپرداز است و تکریم و تعظیم او، تکریم و تعظیم علم است. معلم، معمار قلب هاست و بذر نور در دل ها می افشاند. قدردانی و تجلیل از معلم، قدردانی از باغبانی است که هر صبح، سبدی از صمیمیت با خود به کلاس می برد و با انگشتان مهربان خویش، بر شاخه قلب ها فردا را پیوند می زند. معلم را توقع نام و نان نیست. این گمنام، هر روز از تنور داغ جانش، هزاران نان بر سفره گرسنه دل ها می بخشد و از علقمه قلبش، هزاران مشک به خیمه های عطش می رساند. تجلیل معلم، سپاس از انسانی است که هدف و غایت آفرینش را تأمین، و سلامت امانت هایی را که به دستش سپرده اند، تضمین می کند.
با همه این توصیفات و تجلیل هرساله معلم ، همواره از معلم انتظارات فراوان داریم، اما به انتظاراتش گوش فرا نمیدهیم. از او تکلیف میخواهیم، اما به حقوقش کمتوجهی میکنیم. از او مسئولیت میخواهیم و بازخواستش میکنیم، اما دایره اختیار او را تنگ میکنیم. آیندهسازان جامعه و و تربیت و جامعهپذیر کردن آنان را به معلم میسپاریم و معلم را به امان خدا رها میکنیم.
معلم در قلمرو کاریاش همرنگ جماعت است، اما این همرنگی تنها در محیط مورد مطالعه اوست و در زندگی شخصی، او بر طبق سلایق و علایق شخصیاش رفتار میکند.
معلم، ملزم است در محیط آموزشی همرنگ با اقتضائات کودکی رفتار کند و از بسیاری از علایق و سلایق شخصی که تناسب با محیط آموزشی ندارد اجتناب کند، اما بر چسب معلم و فرهنگی (واژهای که به شکلی پر مسما بر معلمین اطلاق میشود) انتظار کنترل بر رفتار را از شخص معلم دو چندان میکند و چه بسا منجر میشود که معلم از بسیاری از امور مورد علاقهاش که حق شرعی و قانونی اوست محروم شود چون در ظاهر جامعه در شآن یک فرد فرهنگی نیست .
وظیفه معلم آموزش و پرورش است. آموزش یعنی بالا بردن سطح تفکر و اندیشه انسان و پرورش یعنی تربیت روح و نفس او. در قرآن هم از معلم به عنوان جلوهای از قدرت لایزال الهی، بهترین شاهکار خلقت بعد از آفرینش نام برده شده است. ارسطو فیلسوف یونان باستان میگوید: افتخار كسانی كه به افراد تعلیم میدهند، بیش از كسانی است كه آنها را بهوجود میآورند. معلم امانتدار واجد شرایطی است که يکى از مهمترين وظايف و نقش او، بازسازى انديشهها، باورها، و فرهنگ جامعه، ایجاد روحیه تفکر و تعقل، و روشنگری است و اما چه کسی به معلم روحیه دهد؟ معلمی که با جان و دل برای فرزندان ما زحمت میکشد ولی زحماتش قدردانی نمیشود. تاکنون کارشناسان، معلم و دغدغههای معلمی را از منظر مسائل معیشتی و مادی نگریستهاند؟ در حالی که اگر یک بار به پای درد دلهای این جماعت بنشینیم میتوانیم مسائل و مشکلات جدیتر و مهمتری را بیابیم که تا به حال از آن غفلت شدهاست. متناسب نبودن درآمد معلمین با میزان مسئولیت و تنشی که متحمل میشوند، صرفا میتواند یکی از این مشکلات باشد. معلمین قراردادی که با عشق و علاقه کارو تلاش میکنند تا دانش اموزان را از بیابان نادانی به باغ دانایی و دانش وارد کنند اما تمام اینده و امنیت شغلی شان با تعدیل نیرو به خطر می افتد.
نکته دیگر اینکه آیا دستگاه تعلیم و تربیت در مهر سال 1402 هم با مشکل نیروی انسانی مواجه است؟ مشکل تکراری که هر سال با آن دست و پنجه نرم میکند و در نهایت هم با نسخههای یکسان، مُسکنهایی برای درمان موقت تجویز میشود. آیا روند جذب نیرو با یک آزمون، مصاحبه و گزینش و دورهای که حتی به یکسال هم نمیرسد و در چند سال گذشته بر روی کیفیت آن حرف و حدیثهایی وجود دارد، به کیفیت آموزش لطمه نمیزند؟
نکات ذکر شده تنها گوشهای از اضطرارات و ملزومات معلمی است و مسائل بیشتری وجود دارد که این حرفه را هرچه بیشتر دشوار میکند. حال، میتوانیم از خود سوال کنیم که آیا متحمل شدن این همه تعهد و صرف این همه انرژی با میزان حقوق و درآمد معلمان متناسب است؟
ناهید مظفری