ای گروه مشاوران «مالاتفعلون»

در آبادی «معدن آباد» جمعی از کارگران و زحمتکشان دست از کار کشیدند و قریب به اتفاق به نشانه اعتراض بر سر کار خود حاضر نشدند!
«ممل» به «آقاتقی» عرض کرد؛ برای چه کارگران تمایل ندارند تا بر سر کار خود بروند؟ چه خواسته یا خواسته هایی دارند!
«آقاتقی» گفت: آن گونه که من خبردار شدم؛ کارگران می گویند؛ چرا رفاهیات آنان مورد توجه قرار نمی گیرد؟ برای چه «حاتم بخشی» شده و‌ قسمتی از «معدن آباد» واگذار گردیده یا فروخته شده است؟
دیگر آن‌که «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام» چرا با توجه به این که خودمان خوراک «معدن آباد» را شدیدا نیازمند بوده به جایی دیگر فرستاده می شود؟ « و قص علی هذا!»
«ممل» گفت: این که چیز ساده ایی است؛ حتما مشاوران و گردانندگان حضور یافته و توضیحات مبسوط خود را به سمع نظر و نظر معترضین و معترضان رساندند و گروه کارگران متنبه و آگاه شده بر سر کار خود با کمال میل و رغبت برگشته اند!
«آقاتقی» گفت: خیر! نه تنها نیامدند؛ بلکه حاضر به حضور هم نشدند!
«ممل» گفت: عجبا! شگفتا! که این مشاوران با این مواجب بالا حاضر نشدند تا دوشادوش رییس «معدن آباد» با کارگران و زحمتکشان سخن یا سخنانی گفته و آنان را متقاعد کنند! مشاورانی که در سخن گفتن «ید طولایی» داشته و تسلط بر موضوعات بی شمار! در این عرصه شگفتا که کم آورده اند!
«آقاتقی» زیر لب می گفت: ای گروه مشاوران، «مالاتفعلون!» ای گروه مشاورین، چرا چیزی را می گویید که خود عمل نمی کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا