به گزارش پایگاه خبری افق بافق؛ 26مرداد ماه سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی است. این روز یادآور حماسه، مقاومت و ایستادگی آنانی می باشد، که با تحمل رنج و سختی و شکنجهی بعثی ها، پای آرمانهای انقلاب ایستادند و دم نزدند. حالا نوبت ما است که رشادتها را برای نسل جوان انتقال دهیم تا چراغ راه هدایت آنان باشد. از این رو خبرنگار افق بافق با “جواد معتمدی” آزاده سرافراز از شهرستان بافق گفتگو نمود:
جواد معتمدی در سال 1338 متولد شد و در سال 1361 همزمان با روز بسیج به جبهه اعزام گردید.
وی گفت: در آن زمان شهر یزد “تیپ الغدیر” نداشت بنابراین داوطلبین را به اصفهان اعزام کردند و سپس به شهر موسیان و دهلران رفته و به مدت دو ماه در آنجا حضور داشتیم.
وی افزود: بعد از گذشت دوماه به جنگل “امقر” رفته و در شب 21 بهمن ماه عملیات شروع شد و از آنجایی که عملیات لو رفته بود. بعثی ها نیز هیچ عکس العملی نشان ندادند و صبح به منطقه رسیده و عملیات آغاز شد و حدود ساعت 11 روز 22 بهمن ماه تعداد زیادی اسیر شدند.
برای تبلیغات مکرر در شهر دور می زدند
وی عنوان کرد: 15 کیلومتری خاک عراق نزدیک شهر العماره اسیر شده و در روز 22 بهمن هر ده نفر را در یک خودرو سوار نموده و برای تبلیغات مکرر در شهر دور می زدند.
وی تصریح کرد: از قبل برای استقبال از اسرا تبلیغات انجام داده بودند و با سنگ و عصا از اسرا استقبال کردند.
وی اضافه کرد: از شهر 15 کیلومتر فاصله داشته؛ اما از ساعت یازده تا ساعت 20:30 در شهر دور می زدند و در این مسیر در دو طرف جاده نیروهای مسلح اردنی و سودانی قرار داشتند.
وی با بیان این مطلب که این عملیات بسیار بزرگ بود و اولین عملیاتی بود؛ که وارد خاک عراق می شدیم؛ گفت: در دو روز حدود 2500 نفر به عنوان اسیر گرفته بودند و از خبرنگاران دعوت کرده بودند تا خبر را پوشش دهد.
وی بیان کرد: هنگام فیلمبرداری لیوان آب و نان را پیش روی اسرا قرار می دادند و هنگامی که از کادر خارج می شد، لیوان آب و نان را دور می کردند و اجازه نوشیدن آب و نان را به اسرا نمی دادند .
بعد از عبور دوربین نان را از دست اسرا می کشیدند
وی افزود: برخی از اسرا مجروح و بیمار بودند و حتی برخی 24 ساعت غذا نخورده بودند و نان را جلوی دوربین قرار می دادند؛ اما بعد از عبور دوربین نان را از دست اسرا می کشیدند.
وی عنوان کرد: وقتی یکی از سربازان نان آورد قبل از آنکه برگرداند از دستش گرفتم و به دو اسیر که در طرفین من قرار داشتند و مجروح بودند؛ دادم؛ بعد از این کار تبلیغاتی، ما را در مدرسه ای قرار دادند و شب آنجا ماندیم.
وی گفت: صبح اتوبوس ها برای حرکت به سوی بغداد آمد و مدتی طول کشید تا به بغداد رسیدیم و هنگامی که اسرا می خواستند از اتوبوس پیاده شوند عکس “صدام”را آوردند، که عکس را ببوسند و یکی از عراقی ها جوان 16 الی 17 ساله را که فکر می کرد چون سن کمی دارد امکان دارد این کار را انجام دهد از او خواست؛ اما وی گفت: من این عکس را نمی بوسم، عکس امام حسین (ع) یا امام خمینی (ره) را بیاورید تا بوسه زنم بنابراین سرباز ناراحت شد و جوان را مورد ضرب و شتم قرار داد، یکی از دوستان که عربی می دانست، گفت: یکی از سربازان عراقی با مشاهده این صحنه گفته این جوان با سن کم این کار را انجام نداده است و دیگران نیز این کار را نخواهند کرد و عواقب بدی برای ما خواهد داشت بنابراین از این کار صرف نظر کردند.
برنج آب کشیده شده را با یک “کفگیر” در دست اسرا می ریختند
سپس به صورت فشرده اسرا را داخل سالنی قرار دادند و بعد از مدتی برای شام مارا به صف کردند؛ اما ظرفی وجودنداشت بنابراین برنج آب کشیده شده با عدس را بایک “کفگیر” در دست اسرا می ریختند.
وی عنوان کرد: صبح روز بعد اسرا را به اردوگاه موصل فرستادند و شب به اردوگاه شماره یک فرستادند و سربازان عراقی به صورت ضربدری ایستاده بودند و اسرا را کتک می زدند و این مسیر را «کانال مرگ» نامیده بودند.
یکی از دوستان گفت به هیچ عنوان خود را بسیجی یا سپاهی معرفی نکنید بلکه خود را شخصی یا ارتشی معرفی کنید.
حدیث عباسی