دلم دوباره چو صحرای کربلا تنهاست
نوای امشب من یا حسین و یا زهراست
محرم است ودلی تنگ و دشت دشت اسیر
تمام بغض خدا در نگاه من پیداست
شنیده ای به سر خیزران لبی خواند؟؟
ز آیه آیه ی قران …که بهترین نجواست
سری که بی گنه از عشق..پرده برمی داشت
سربریده ی لب تشنه…بهترین سیماست
کنار نهر… اگر بانگ العطش آمد
ستون خیمه ز اکبر هنوز پابرجاست
رقیه ای که فدا گشت پای عشق حسین
و دید راس پدر، او خود پدر می خواست!
علم ز دست علمدار بر زمین افتاد
حبیب آمده، این عشق از سر سوداست
بیا به صحن دلم ظهر روز عاشورا
قنوت و طاعت من در نماز بی پرواست
حسین کشتی امواج نابرابر دهر
حسین در همه عالم بزرگ و بی همتاست
در آن دمی که به نیزه گلوی اصغر سوخت
غریو درد برآمد که آخر دنیاست
غروب بود وَ دشمن خبر نداشت هنوز
قیام اصلی زینب بدون شک فرداست
خروش از دل کرّوُبیان اگر برخاست
تمام علت آن غم… شهادت مولاست
چه روزها و چه شبها گذشت بر تاریخ
و سالهاست محرم عزای او بر پاست
و سالهاست که من سینه میزنم با عشق
و دستهام به دامان مادرش زهراست…
صدیقه آقابابایی