به گزارش پایگاه خبری افق بافق؛ در تقویم ملی کشورمان،11محرم روز تجلیل از اسرا و مفقودان نام گرفته است. انقلاب اسلامی، دستاورد مبارزه مردمی است که از جان، مال و زندگیشان گذشتند. هشت سال دفاع مقدس، سند گرانبهای این فداکاریها و از جان گذشتگیها است. اسیران ایرانی، با پیروی از کاروان اسیران عاشورا، در اسارت آزادگی آفریدند و دشمن ریاکار را رسوا ساختند. در این شماره از هفته نامه به گفتگو با «جاوید فتوحی» یکی از اسرای دفاع مقدس پرداخته ایم، در ادامه با ما همراه باشید:
افق بافق: لطفا خودتان را برای خوانندگان هفته نامه افق کویر معرفی نمایید:
اینجانب حاجی جاوید فتوحی، متولد 1347 فرزند اکبر، شهرستان بافق در محله ی حسینیه نظر کرده میانگاه متولد شدم.
افق بافق: در چه عملیاتی اسیر شدید و چه مدت اسارت شما طول کشید؟
در عملیات بدر اسیر شدم و 65 ماه اسیر بودم.
افق بافق: یک روز اسارت را به طور کامل شرح دهید؟
چون در ماه محرم هستیم، یک خاطره تلخ از سال 1367 دارم که بیان می کنم:بین ایران و عراق آتش بس شده بود و چون آتش بس بود کل اردوگاه تصمیم گرفتیم که عزاداری محرم و نماز جماعت را به طور علنی انجام دهیم که اگر عراقی ها امدند نماز جماعت و عزاداری قطع نشود. ما 9 شب محرم را عزاداری کردیم، وقتی عراقی ها آمدند، گفتند که عزاداری نکنید و ما توجهی نکردیم تا اینکه شب عاشورا من نگهبان بودم، دیدم حدود شصت نفر عراقی وارد پادگان شدند که در دست همه کابل بود. به بچه ها خبر دادم که عراقی ها وارد اردوگاه شده اند، هشت آسایشگاه داشتیم از 1 تا 8، 4 تا پایین و 4 تا بالا، از آسایشگاه اول شروع کردند، من درآسایشگاه هفتم بودم.
بنده خاطره آسایشگاه هفت را که خودم در آنجا بودم تعریف می کنم ، بقیه آسایشگاه ها هم به همین صورت بود. عراقی ها در آسایشگاه را باز کردند و به ما گفتند پنج نفر جلو و بقیه پشت سر هم به حالت سجده ما پنجاه نفر بودیم و عراقی ها حدود شصت نفر، 10 ساعت ما را به حالت سجده زدند و زمستان هم بود، سطل آب را روی همه ی ما خالی کردند و سطل ادرار که کنار آسایشگاه بود را نیز روی سر ما خالی کردند و بعد از یک ساعت در هر آسایشگاه، 5 تا 7 نفر از بچه های شناخته شده را عراقی ها جدا کردند و آنها را لخت کرده و حدود یک ربع آن ها را می زدند بعد حدود 50 نفر از بچه های کل اردوگاه را که شناخته شده بودند را داخل اتاق 12 متری بردند . یک ساعت دیگر 50 نفر را دوباره می زدند. آن 50 نفر سه روز بدون آب و غذا در اتاق زندانی بودند بعد از 75 روز که صلیب سرخ آمد پشت بچه ها را که هنوز زخم های آن ها خوب نشده بود و جای کابل ها سیاه و کبود بود نشان صلیب سرخ دادیم، تنها کار آن ها برای ما، عوض کردن فرمانده اردوگاه بود، اما به خاطر عشق و محبت امام حسین(ع)، آزار و اذیت هیچ چیز از محبت ما کم نکرد.
افق بافق: آیا در طول اسارت به یادگیری کتب خاصی پرداختید؟
بله، بنده در اسارت ترجمه قران، نهج البلاغه و عربی را فرا گرفتم.
افق بافق: با دلتنگی خانواده چه می کردید؟
چون کارهای معنوی و دسته جمعی زیادی انجام می دادیم به فکر آزادی نبودیم.
افق بافق: اگر یکی از اختلاس گران بیت المال را بدست شما بسپارند چگونه با او رفتار می کنید؟
او را به دست قانون می سپارم.
افق بافق: چه پیامی به دولت جدید دارید؟
سفره مردم ایران خیلی کوچک شده است تا می توانند فکری به حال اقتصاد مردم بکنند
افق بافق: چگونه می توان به نسل جدید آگاهی داد که فرزندان جبهه و جنگ را تکریم کنند؟
اگر بچه های حالا نسبت به بچه های جبهه و جنگ زیاد توجه نمی کنند، به خاطر من راوی است که خاطرات و ارزش های دفاع مقدس را در سینه ی خود نگه داشته ام و برای نسل جدید بازگو نمی کنم.
افق بافق: اگر دوباره جنگ بشود آیا حاضرهستید باز به جبهه اعزام شوید؟
بله، ما گوش به فرمان مقام معظم رهبری هستیم هر موقع معظم له دستور بدهند تا پای جان ایستاده ایم و از ارزش های دفاع مقدس، دفاع می کنیم.
افق بافق: صحبت پایانی
از پدر و مادرم تشکر می کنم که وقتی شنیدند که می خواهم به جبهه بروم با توجه به اینکه برادرم هم دو سال بود که مفقود شده بود، ولی باز جلوی مرا نگرفتند و از شما نیز بابت این گفتگو تشکر می کنم.