شمع

چه گریان اسمان دیده ی دل ز هجر حامی و یار ولایت نشیند بر نگاه ماه ابری ز اندوه شب تار ولایت
زهجر لاله ی باغ جماران چراغ افروز فضل و شور ایران شود پروانه پرپر از فراقش به خون قلب گلزار ولایت
قلم با جوهر خونین نویسد که در خرداد اشوبی به پا شد که دیدم اشک و خون و غصه از دل به چشم پاک و بیدار ولایت
ز جان پروانه می گردد دمادم فروغ شمع تابان الهی دلم آواره ی کوی محبت منم شیدا و بیمار ولایت
من از اندوه هجرانش چو پرچم که بر بام سخاوت سرفراز ست شدم پژمرده و دل خون نشستم چو برگی پای دیوار ولایت
نویسد (شمع) با فریاد قلبش که همچون دود و آتش برملا شد بسوزد رشته ی تار درونم ز اشک و ماتم یار ولایت

اکرم امیدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا