«ممل» گفت «آقاتقی»شنیده اید که «بلده چی» سرآسیمه خود را به «آمیرزا» رسانده و داد و هوار راه انداخته که ایهاالناس! اگر «معدن آباد» عوارض ندهد که تاکنون هم که می داده به اکراه و اما و اگر و تهدید و فحش و ناسزا می داده؛ تمامی طرح های من به زمین گرم خواهد خورد و به کل از درجه اعتبار و حیثیت کاری نابود خواهم شد. «آمیرزا» هم تفقد و دلجویی کرده که پیگیری می کنم و باب مذاکره را باز، باز می کنم.
«آقاتقی» گفت: می دانی ممل؟ آه مردمان آبادی دامن «بلده چی» رو گرفت. چه کسی فکر می کرد که خزانه «بلده چی» به یک باره تهی بشود! آن چنان که وجه طرح ها و مواجب پرسنل را نداشته باشد!
«ممل» گفت: آه مردمان دیگر چه موضوعی است؟
«آقاتقی» گفت: وقتی که نگاه «بلده چی» فقط به یک سمت آبادی باشد و از مسایل دیگر غافل بشود، همین می شود؛ مثلا هنوز روکش برخی از محلات فقرنشین و حاشیه آبادی ترمیم و مرمت نشده؛ وجوه حاصل از عوارض را در تفرجگاه بزرگ شهر هزینه می کند! در برخی معابر هنوز باران این نعمت خداوندی نباریده آه مردمان بلند می شود که چگونه رفت و آمد کنیم! بله! این نداری «بلده چی» حاصل آه این مردمان چشم انتظار است.