پروانه ی ان شمع نگاهت شده ام
تا عاشق مژگان سیاهت شده ام
در معرکه از عقل سرم در ره عشق
من عاشق و سرباز سپاهت شده ام
پروانه ی بر آتش چشمان توأم
تا باعث کتمان گناهت شده ام
در دشت پر از گرگ به نام اور عشق
چون یوسف دل غرقه ی چاهت شده ام
در وادیه از خون دل و اشک جنون
قربانی ان فکر تباهت شده ام
در ورطه ی عاشق کش دنیای فراق
سرمایه ی دردی کش اهت شده ام
با فکر وصال تو من و کوی جنون
اواره ی میخانه ی راهت شده ام
با زخم زبان به (شمع) گویی که بسوز
با اتش قهرم چو پناهت شده ام
اکرم امیدی