در آبادی «معدن آباد» چند وقتی بود که گفته می شد، رئیس دایره «جنگ بانی» تغییر خواهد کرد وچون این چنین شد؛ اول آن کسی که مشتاق زیارتش شد، «رئیس صناعات پولاد» بود.
«ممل» به «آقاتقی» عرض کرد: من نمی دانم این داستان چیست؛ که « رئیس صنعت پولاد» با این همه طمطراق به یکباره فیلش یاد هندوستان کرده و از میان همه اداره جات آبادی، به اداره جنگل بانی رفته است. رئیس صنعتی که توفیق دیدار او نصیب هر جنبنده ایی نخواهد شد!
«آقاتقی» پاسخ داد: چه جای تعجب! تعجب در آن است که «ممل » مگر تو متوجه نمی شوی؟ «ممل» گفت: «آقاتقی» یعنی می فرمایید که رئیس صناعات فولاد اینقدر خاکی است و تواضع دارد!
«آقاتقی» گفت: «ممل جان» داستان، داستان اخذ مجوز است، که اگر این اداره مخالفت کند مجوز بی مجوز و صناعت گداخته طرح های فولادی خود را یکی پس از دیگری نمی تواند پیاده کند و سود سرشار عاید خود نماید!