به گزارش هفته نامه افق بافق، 25 بهمن ماه سال 1401 “محمد مهدی تفکری”،جوانترین نویسنده بافقی در سن 19 سالگی از کتاب خود رونمایی کرد. حال با گذشت یکسال از این اتفاق فرهنگی خبرنگار ما گفتگویی با نویسنده کتاب ” جواهری در سینه باران” انجام داده است که در ادامه می خوانید.
افق بافق: چگونه شد که به نویسندگی روی آوردید؟
علاقه به نویسندگی از دوران نوجوانی در من شکل گرفت. دوران تحصیل پیوسته مورد تشویق مربیان ادبیات قرار می گرفتم، همین موضوع باعث شد تا شوق نوشتن در من شکوفا شود؛ البته سن 15 سالگی آغاز فصلی دیگر در زندگی ادبی من بود و از همانجا نوشتن داستان را آغاز نمودم. برای مدتی به دلیل کنکور نوشتن داستان را رها نمودم، ولی با خود عهد بستم بعد از پایان کنکور کتابم را به چاپ برسانم تا اینکه بهمن 1401 از کتابم رونمایی شد.
افق بافق: چگونه شخصیت اول داستان را انتخاب کردید؟
شخصیت اول داستان پسری به نام “عماد” است؛ در واقع خود من هستم که هم سن عماد بوده و داستان را پیش می برم . داستان زندگی عماد از شب تولد 15 سالگی اش آغاز می شود. عماد هم مثل دیگر نوجوانان هم سن خود امید و آرزو بسیاری دارد. زمانی که جنگ شروع می شود، عماد هم مثل خیلی از جوانان شهرشان یک شبه مرد می شود. داستان از جنگ تحمیلی آغاز شده و تا زندگی میانسالی عماد ادامه پیدا می کند . این کتاب شخصیت های متعددی دارد که “عاطفه” و “عماد” شخصیت های اصلی داستان را شکل داده و شخصیتهای مکمل دیگری که در ادامه به داستان خط و مشی می دهند.
افق بافق: چگونه نام کتاب را انتخاب نمودید؟
در ابتدا بین نام هایی که برای کتاب انتخاب کردم، بین دو گزینه به بهانه “چکاب” و ” جواهری در سینه باران” مانده بودم که درنتیجه جواهری در سینه باران انتخاب نمودم، زیرا ذهن مخاطب را از آغاز تا پایان داستان درگیر می کند.
افق بافق: آیا زمان انتشار کتاب با مشکل روبرو بودید؟
زمانی که قرار بود کتاب مجوز بگیرد با یکی از انتشارات صفر تا صد را هماهنگ کرده و کتاب برای دریافت مجوز به اداره فرهنگ و ارشاد تهران ارسال شد. جای بسی خرسندی است که خیلی زود مجوز گرفت و به چاپ رسید. برای انتشار کتاب کمک مالی نگرفتم، ولی حمایت معنوی با حضور مسئولین در مراسم رونمایی از کتاب مرا یاری رساندند. از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکر ویژه دارم. رئیس اداره ارشاد بعد از انتشار کتابم، آن را کامل مطالعه نمودند؛ اگرچه قرار نبود مراسم رونمایی برگزار شود، ولی مدیریت اداره ارشاد با من تماس گرفته و گفتند: کتاب را مطالعه نمودم، بسیار جذاب و تأثیرگذار است هرگز اجازه نخواهم داد که به صورت مجازی رونمایی از کتاب صورت بگیرد، باید مراسم رونمایی از کتاب برگزار شود.
افق بافق: چند نسخه از کتابتان فروش رفته و از کجا می توان آن را تهیه کرد؟
طبق قانون چند جلد از کتاب برای کتابخانه مرکزی و کتابخانه های شهرستان اختصاص یافت. در روز مراسم از آنجایی که استقبال خیلی خوبی صورت گرفته بود 100 جلد از کتاب روز رونمایی به صورت رایگان به میهمانان تقدیم گردید. تصمیم به فروش کتاب نداشتم تا امسال که برای سالگرد رونمایی دوباره کتاب را چاپ نموده و داخل “کتاب شهر ایران” واقع در خیابان عدالت قرار گرفته است و علاقهمندان می توانند نسخه چاپی کتاب را تهیه نمایند.
افق بافق: جواهری در سینه باران بعد از چاپ چه بازخوردی داشت؟
جای بسی خرسندی است که بازخورد رسانه ای خوبی صورت گرفت و از شبکه دو، شبکه یزد و رادیو فرهنگ زمان خیلی خوبی را به معرفی کتاب اختصاص دادند. بعدها از سوی انجمن شاعران معاصر مصاحبه ای انجام شد و بازخورد خوبی که در شهرستان در آن بازه زمانی داشت عنوان جوان ترین نویسنده شهرستان به بنده تعلق گرفت و به عنوان یک نویسنده جوان پیش قدم شدم.
افق بافق: آیا کتاب دیگری در دست چاپ دارید؟
کتاب دیگری در دست چاپ نیست و در مرحله تألیف و نوشتن است. تا 2 یا 3 سال آینده به مرحله چاپ میرسد. در نگارش کتاب اول صرفاً بحث تجربه مد نظر بوده و در کم سنی رخ داده است. برای نگارش این رمان نیاز به مطالعه بیشتر و آموختن دارم تا کتاب بهتر و ارزنده تری از پیش منتشر کنم.
افق بافق: چه نقدی به نوشته های خود دارید؟
اصولاً خوانندگان کتاب باید نقد داشته باشند. یکی از نقدهایی که بعد از چند بار مطالعه به کتابم وارد نمودم این بود که به چند شخصیت مکمل به خوبی پرداخته نشده بود؛ درخواست دارم کسانی که این کتاب را می خوانند به قلم یک نوجوان 15 ساله آن را بخوانند؛ زمانی که داستان را می نوشتم کتاب های زیادی را پیرامون نوشتن داستان مطالعه نمودم؛ قطعاً قلم بنده قوت قلم یک نویسنده پیشکسوت شهر را ندارد.
افق بافق: صحبت خاصی با مسئولین دارید؟
از نسل جوان حمایت کنند. حمایت مسئولین بیشتر برای کتاب هایی با عنوان بافق است؛ البته در مورد بافق نوشتن خیلی خوب است؛ اما اجازه بدهند پیشکسوتان که قلم رساتری دارند در مورد بافق بنویسند و جوان ها بیشتر در سبک های داستان نویسی، رمان، نمایش نامه نویسی فعالیت خود را آغاز کنند. ان شاا… زمانی که آنها نیز به آمادگی کامل رسیدند در مورد بافق می نویسند.
افق بافق: صحبت پایانی:
امیدوارم سرانه مطالعه در کشورمان بالا برود و روز به روز نسل جوان ما به ادبیات روی بیاورند. جای بسی تأسف است که جای شاهنامه فردوسی، گلستان و بوستان در منازل ما خالی است. این می تواند منشأ یک سقوط فرهنگی باشد؛ چراکه فرهنگ یک مملکت با ادبیات آن رونق می گیرد و در دنیا فقط ادبیات است که یک سلاح ماندگار در برابر هجوم هایی که به ما می شود، است؛ امیدوارم مردم به ادبیات و کتاب بیشتر روی بیاورند.
اکرم عباسی