به گزارش پایگاه خبری افق بافق؛ 13 دی ماه سالجاری مردم با عشق و علاقه برای بستن عهد و پیمان با سردار دلها در چهارمین سالگرد شهادت ” سردار حاج قاسم سلیمانی” شرکت نمودند تا ظهر همان روز در کرمان همه چیز عادی بود. زائران “حاج قاسم” به سمت مزار مرد مقاومت میرفتند که حوالی ساعت 15:00 ناگهان صدای انفجار در گلزار پیچید. بمبی که منفجر شد، یک بمب دستی نبود و تا صدها متر آن طرف تر شعاع انفجار داشت و تا کیلومترها نیز صدای آن شنیده شد. فیلمها و اخبار میدانی در ساعات اولیه نشان میداد که دو انفجار در گلزار رخ داده و تعدادی از مردم نیز مجروح و شهید شدهاند.
در این میان نام شهید «فاطمه میرزائی کوهبنانی» در گروهها و فضای مجازی بافق به چشم خورد و گفته شد که وی ساکن شهرستان بافق بوده است. بدین جهت خبرنگار ما تلاش کردند تا با خانواده این شهید عزیز گفتگویی داشته باشند.
” حسین عباس زاده فتح آبادی” همسر “شهید فاطمه میرزائی کوهبنانی” است که حدود 15 سال است در بافق ساکن می باشد.
همسر شهید گفت: از شهر سیریز واقع در شهرستان زرند کرمان می باشم و دارای دو فرزند دختر14 و 16 ساله هستم، بنده در آستانه ” امامزاده جعفر (ع)” سیریز به عنوان خادم افتخاری فعالیت داشته و هم اکنون در شهرداری بافق مشغول به کار می باشم.
موکب شهدای سیریز در کرمان
وی ادامه داد: در روز 12 و 13 دی ماه در موکب شهدای سیریز در کرمان به همراه خانواده خود مستقر شده بودم و با کمک آن ها به زائران ” حاج قاسم” خدمت رسانی مینمودیم.
وی گفت: در روز آخر یک مشکل فنی برای خودروام پیش آمد و همسرم گفت: به همراه خواهرم و فرزندان به مزار حاج قاسم می روید و زمانی که توزیع شله زرد به اتمام رسید، شما به نزد ما بیایید.
در حال حاضر عمود 18 هستیم
وی افزود: بعد از اتمام پذیرایی به سمت آن ها حرکت کردم؛ اما در مسیر آن ها را پیدا نکردم؛ سپس نزد خودرو خود رفته و با همسرم تماس گرفتم. همسرم جواب داد و گفت: ما درحال حاضر عمود 18 هستیم و الان می آییم من نیز در کنار خودرو خود منتظر آن ها ماندم.وی گفت: زمانی که همسرم تلفن همراه خود را قطع کرد گوشی خود را به دخترم داده و او به سمت من راهی شده بود؛ سپس ده دقیقه بعد از تماس با همسرم صدای عجیبی به گوش رسید و همه مردم فریاد می زدند.
هر پیکر عضوی از بدنش جدا شده بود
وی در ادامه بیان کرد: بنده خود را به سرعت به محله حادثه رسانده و بهشت شهدای کرمان به صحنه ای شبیه روز عاشورا مبدل شده بود. جنازه ها روی زمین افتاده بود و هر پیکر عضوی از بدنش جدا شده یا به بدنش ترکش اصابت نموده بود.
عباس زاده عنوان کرد: خانواده ها به دنبال یافتن پیکر عزیزان خود به هر سوی سر می رفتند و واقعا صحنه عجیبی بود. هراسان به دنبال رد و نشانی آشنا از همسرم بودم و امید داشته که نشانی از وی در میان اجساد غلتیده به خون نیابم!
اما خبری از آن ها نبود
وی اضافه کرد: در ابتدا گمان می کردم که همسر و خواهر و دخترم با یکدیگر همراه هستند. برای یک لحظه پیکر همسرم به چشمم آشنا آمد؛ ولی از گرد و غباری که بر روی چهره اش نشسته بود به درستی نتوانستم وی را شناسایی نمایم، اما لباسش برای من آشنا بود. با این وجود خودم را تسلا می دادم که اشتباه کردم؛ حتی لابه لای درختان را جستجو نمودم که شاید همسرم برای در امان ماندن از خطر به همراه خواهر و دخترم پنهان شده باشد؛ اما خبری از آن ها نبود.
مطمئن شدم آن جسدی که دیده بودم همسر من است
وی اضافه کرد: سپس با خواهرم تماس گرفتم و به وی گفتم در همان محلی که هستند بمانند تا خودم را به آن ها برسانم. از مسیری که انفجار صورت گرفته بود امکان تردد وجود نداشت و از راهی دیگر خودم را به محل رساندم دخترم چندین بار سراغ مادرش را از من گرفت از دخترم سوال کردم که مادر شما چه لباسی پوشیده بود؟ که او مشخصات لباس را داد. مطمئن شدم آن جسدی که دیده بودم همسر من است؛ ولی تا قبل از شناسایی همسرم خودم را تسلی می دادم.
وی بیان کرد: از طریق مدیر کل بیمه کرمان پیگیر یافتن نشانی از همسرم شدم و به همه کلانتری ها و بیمارستان ها سر زدم. حوالی ساعت9تا 10 شب بود که با ما تماس گرفته شد که عکس همسرم را ارسال نمایم. سپس عکس را ارسال نموده و منتظر ماندم. عکس شهدا در سیستم بود و عکس همسربنده به یکی از شهدا شباهت زیادی داشت.
سرایدار جامعه معلولین شهرستان بافق
وی اظهار کرد: روز بعد از حادثه برای شناسایی پیکر شهیدمان به پزشکی قانونی مراجعه نمودیم. در روز جمعه به اقامه نماز جمعه در زرند پرداخته سپس راهپیمایی و تشییع جنازه صورت گرفت و همسرم در گلزار شهدای سیریز در جوار امام زاده جعفر (ع)سیریز به خاک سپرده شد.
وی افزود: شهید فاطمه میرزایی کوهبنانی سرایدار جامعه معلولین شهرستان بافق بود.
حدیث امیریان