چون بهاری نو، به جان خسته‌ام طراوت بخشید

 به گزارش پایگاه خبری افق بافق؛ سن و سال من به شانزده بهار بیشتر نرسیده بود که قلبم برای پسری 19 ساله به تپش افتاد. عشقی شور انگیز که هر دو را در خود غرق کرده بود. وقتی او دستم را طلبید، راه ما با مخالفت سخت مادر روبرو شد؛ اما عشق، دریچه ها را به روی اراده ما گشود و سرانجام، مهر مادر را نیز توانستیم به دست آوریم تا زندگی مشترکمان را آغاز نمایم. روزهای نخست، آمیخته با عشق و دلدادگی بود، چنان که مهر ما در میان خویشاوندان، افسانه ای شده بود.

همسرم رخت سربازی پوشید

اما تقدیر، نقشه دیگری در سر داشت. در اوج بارداری‌ام، همسرم رخت سربازی پوشید و راهی دیار غربت شد. روزگار، پس از بازگشت او، بوی خیانت را به مشامم آورد. در مهمانی خانوادگی، ناگهان با صحنه‌ای روبرو شدم که باورکردنی نبود؛ همسرم با دختری از فامیل، در هم آمیخته بود. وقتی با او صحبت کردم، با خشمی ناگهانی روبرو شدم؛ انکار کرد و گفت هیچ رابطه‌ای در کار نیست. دلم نمی‌خواست حقیقت تلخ را بپذیرم؛ چگونه کسی که تمام وجودم به او بسته بود، چنین خنجری بر پیکر اعتمادم زند؟ تلاش کردم این زخم را از مادرم پنهان کنم، چرا که می‌دانستم تاب تحمل شنیدن این درد را ندارد. اما حقیقت، چون سیل، راه خود را باز کرد و فهمیدم این سایه شوم، شش ماهی بود که بر زندگی‌مان افتاده بود.

مصرف مواد مخدر شدت گرفت

پس از آنکه میوه عشقم، کودکم، چهار ماهه شد، همسرم از خدمت سربازی بازگشت، اما نه برای ترمیم، که برای ادامه همان جاده لغزان. ناچار شدم برای یافتن آرامشی گمشده، به دامان مواد مخدر پناه ببرم. در ابتدا، هر جرعه، مرهمی بر دردهایم بود. قالی‌بافی خانه، با یاری مواد، به گویی بال پرواز می‌گرفت و دستانم را تواناتر می‌ساخت. همین شد که مصرفم شدت گرفت.

پرده از خیانت همسرش برداشت

بیشتر تریاک می‌کشیدم، از دست شوهر خواهرم که او نیز درگیر این وادی بود. خواهرم نیز هم‌مسیر من شده بود. این راه را تا جایی ادامه دادم که دخترم به سن ازدواج، شانزده سالگی رسید. دخترم نیز در خانه‌ای قدم گذاشت که سایه اعتیاد بر آن سنگینی می‌کرد. دامادم نیز اهل مواد بود. روزی دخترم، که خود طعم شیرین مادر شدن را می‌چشید، پرده از خیانت همسرش برداشت. پس از تولد نوه‌ام، دخترم از او جدا شد. این واقعه، چون سیلی ویرانگر، مرا در هم شکست. دیگر نتوانستم تاب بیاورم و به شیشه پناه بردم؛ از آن روز، این بلای خانمان‌سوز، هم‌خانه من شد.

دوستی، دستی به سویم دراز کرد و مرا با انجمن معتادان گمنام آشنا ساخت

نوه‌ام را تا چهار سالگی چون گلی در آغوش گرفتم. اما سرنوشت، بار دیگر چهره‌ای دیگر نشان داد؛ خانواده همسر سابق دخترم، کودکم را از ما گرفتند. شاید همین تلنگر، آخرین ضربه بود که مرا از این باتلاق بیرون کشید. خسته شده بودم، از جنگی بی‌پایان. تصمیم به ترک گرفتم. سم‌زدایی را آغاز کردم، اما اثری نبخشید. ناامیدی سایه افکند، تا اینکه دوستی، دستی به سویم دراز کرد و مرا با انجمن معتادان گمنام آشنا ساخت.

هنوز مصرف‌کننده هستم

در اولین جلسه، وقتی یکی از اعضا از من پرسید: عید که می‌شود برای ترک می‌آیی؟” و سپس افزود: و باز این مسیر را شروع می کنی ، دلم لرزید. با شرمندگی گفتم: “هنوز مصرف‌کننده هستم.” اما گویی بذری در دلم کاشته شد. پس از مدتی، اراده‌ای قوی‌تر در من جوانه زد و با یاری خداوند، حضورم در انجمن جدی شد. هر بار که به جلسات قدم می‌گذاشتم، احساس سبکی و آرامش وجودم را فرا می‌گرفت. دوستان بسیاری یافتم، از یاران هم‌درد که درد مشترکمان، پیوندی ناگسستنی میانمان ایجاد کرده بود. حتی در گروه اطلاع‌رسانی انجمن نیز خدمتگزار شدم.

چون بهاری نو، به جان خسته‌ام طراوت بخشید

راهم به این جلسات باز شد و در سایه آن‌ها، به خدا نزدیک‌تر گشتم. بار سنگین مشکلات زندگی را به او سپردم و دیگر چون گذشته، دغدغه‌های دنیا، روحم را آزار نمی‌داد. این جلسات، چون بهاری نو، به جان خسته‌ام طراوت بخشید و کورسوی امیدی در دلم روشن شد. قدم‌ها و اصول انجمن، مرا بازسازی کرد و آموخت که چگونه با نظم و انضباط، در مسیر بهبودی گام بردارم.

فرزندانم، شاهد رفتارهای پدر و تبعات مصرف مواد او هستند و این، رنجی مضاعف برای آنان است

امروز، همسرم نیز درگیر همین بلای خانمان‌سوز است. هر شب در جلسات، برای او دعا می‌کنم تا شاید او نیز راهی به سوی این انجمن و رهایی بیابد. فرزندانم، شاهد رفتارهای پدر و تبعات مصرف مواد او هستند و این، رنجی مضاعف برای آنان است، اما همسرم، گویی در درک این تلخی‌ها، ناتوان است. اطرافیانم اصرار دارند که او را به انجمن بیاورم، اما می‌دانم که تا خود نخواهد، هیچ نیرویی نمی‌تواند او را هدایت کند. آرزویم این است که روزی از این گرداب خسته شود و خود، مسیر بهبودی را در پیش گیرد و به جمع ما، خانواده‌ی بهبودیافتگان، بپیوندد.

اکرم عباسی- حدیثه امیریان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا