اخبار، تلویزیون، پر است از صحنههای جنگ ایران و اسرائیل و فلسطین اشغالی و …
بچهها این چیزها را میبینند و به شدت نگران و مضطرب میشوند. اما ما باید چه کار کنیم؟ آیا باید در مورد جنگ با کودکانمان صحبت کنیم؟ و واقعاً چطور با بچهها در مورد جنگ حرف بزنیم و چگونه به آنها احساس امنیت بدهیم؟
درگیر شدن کشورها در جنگ میتواند تأثیر عمیقی روی کودکان بگذارد. حتی اگر درگیری هزاران کیلومتر با شما فاصله داشته باشد، باز هم نیاز عمیق کودک پیشدبستانی به دیدن جهان به عنوان مکانی امن و قابل پیشبینی را تضعیف میکند.
کودکان در این سن به درگیریهای مسلحانه واکنشهای مختلفی دارند. اگر کودک نوپا یا پیشدبستانی شما مستقیماً تحت تأثیر جنگ قرار نگرفته باشد و در معرض تصاویر مکرر تلویزیونی از نبرد یا شهرهای ویرانشده با بمبها قرار نگرفته باشد، ممکن است واکنش اندکی داشته باشد یا هیچ واکنشی نداشته باشد.
یک بچۀ دبستانی اگر به طور مستقیم تحت تأثیر این رویداد قرار نگرفته باشدو در معرض تصاویر تلویزیونی مکرر از آن قرار نگرفته باشد یا در مدرسه چیزهای ترسناکی نشنیده باشد، ممکن است به آن نسبتاً بیاعتنا باشد. اما بچۀ کلاس دوم یا سوم ممکن است به شکل غافلگیرانهای به آن توجه نشان دهد و میتواند سؤالات زیادی داشته باشد.
وقتی فرزندتان کنار شما است احساسات خود را کنترل کنید
در واقع، کودکی در این سن احتمالاً بیش از هر چیز، به ناراحتی والدینش واکنش نشان میدهد. مهم است که سعی کنید وقتی فرزندتان کنار شما است احساسات خود را کنترل کنید و به او اطمینان دهید که در امان است. یکی از بهترین کارهایی که میتوانید انجام دهید محدود کردن و به صفر رساندن قرارگیری کودک در معرض اخبار تلویزیون است.
کودکانی که همزمان با جنگ با تروماهای دیگری مانند طلاق والدین یا مرگ یکی از اعضای خانواده روبهرو هستند، بیشتر در معرض ریسک اضطراب هستند. همچنین حتی اگر همۀ چیزهای دیگر زندگی کودک خوب و سر جایش باشد ولی او متوجه احساسات اضطرابی شما یا افراد مهم اطرافش شده است یا آنقدر اطلاعات بشنود که بترسد و نگران شود، احتمالاً علائم پسرفت را نشان میدهد، یعنی ممکن است کوچکتر از سن خود رفتار کند، ناله کند یا بیشتر به شما بچسبد، در یادگیری استفاده از توالت پسرفت کند، نیمهشبها بیشتر بیدار شود، خواب بد ببیند یا از دلدرد شکایت کند. همچنین ممکن است در کلاس درس یا حین ورزش تمرکزش را از دست بدهد. اینها برای شما ناراحتکننده و دردسرساز است، اما واکنشهایی نرمال به اضطراب در دورۀ کودکی است. او در تلاش است تا به دورانی برگردد که بچه تر بوده و احساس امنیت بیشتری میکرده.
فرزندتان را مرتب در آغوش بگیرید و نوازش کنید
فرزندتان را مرتب در آغوش بگیرید و نوازش کنید. در صورت تمایلش، او را به خوابیدن با عروسک محبوبش یا خوابیدن با چراغ خواب روشن تشویق کنید، یا حتی اگر احساس نیاز کرد و شما مشکلی با آن ندارید، بگذارید به تخت شما بیاید، حتی اگر شش ماه پیش تصمیم گرفت برای چنین کارهایی خیلی بزرگ شده است. اگر مشکوکید که او احساسات واقعیاش را ابراز نمیکند، گوش به زنگ علائم غیرکلامی اضطراب مانند اختلال در الگوی خواب، خطخطیها و نقاشیهای خشمگین یا غمانگیز، گوشهگیری غیرمعمول یا بازی پرخاشگرانه با سایر کودکان باشید.
سالهای اوج آسیبپذیری ناشی از تروما شش تا 10 سالگی است. این زمانی است که بچهها دسترسی مستقلتری به اطلاعات دارند، زیرا خارج از خانه و در مدرسه هستند. همچنین، دلگرمیهای سادهای که برای کودکان خردسال جواب میدهد برای بچههای بزرگتر قابل باور نیست. در نهایت، مغز آنها از نظر فیزیکی آنقدر رشد نکرده است که بتواند برانگیختگی و ترس را بفهمد یا مدیریت کند. برای مثال یک بچۀ دبستانی آنقدر بزرگ شده که بفهمد مرگ دائمی است، اما آنقدر بزرگ نیست که بداند با وجود تصاویری که از یک خیابان بمبارانشده در آن سر دنیا دید، محلۀ او امن و بیخطر است.
از دست دادن حس کنترل داشتن است
در چنین مواقعی، یکی از بزرگترین فقدانها غیر از مرگ انسانها، از دست دادن حس کنترل داشتن است. کودکان تقریباً هیچ کنترلی روی زندگی خود ندارند و وقتی میبینند که والدینشان نیز کنترلی ندارند، وضعیت برای آنها بسیار ترسناک میشود. بنابراین والدین، حتی اگر ناراحت باشند، باید مقداری قدرت کنترل نشان دهند. مهمترین حوزه برای اعمال کنترل، برنامۀ روتین خانه است. وعدههای غذایی یا چرت روزانه را جا نیندازید. طبق معمول برای بازی به پارک بروید، او را به موقع بخوابانید و مطمئن شوید که مراقبان دیگر نیز نظم معمول روز را دنبال میکنند. شما باید مطمئن شوید که کودکتان احساس امنیت میکند و ایجاد احساس امنیت کاری است که همین برنامههای روتین زندگی انجام میدهند.