
هوای آبادی این روزها پایدار نیست! گاهی سرد می شود و گاه گرم! بیچاره درخت ها که نمی دانند، بهار هست یا هنوز آخر زمستان! ولی هر چه باشد، این موقع از سال، سرما برای شکوفه های درختان خوب نیست! چون ممکن است باعث سرمازدگی شکوفه ها بشود.
اینها گپ و گفت اهالی بود که در قهوه خانه رد و بدل می شد! اما فکر و ذهن «آقاتقی» چیزی فراتر از این بود و آن هم به خود «معدن آباد»! این روزها رئیس «معدن آباد» گفته؛ قصد دارد تا این معدن را به سمت و سویی ببرد که درآمدزایی آن بیشتر شده و سودآوری آن، از این که هست بیشتر و بیشتر بشود!
«ممل» به «آقاتقی» گفت: هنوز در فکر این معدن هستید؟ «آقاتقی» گفت: آری! نمی دانم که کدام به قاعده است و کدام بی قاعده! آیا رفتن معدن آباد به سمت «خودانتظامی» بهتر است یا نه!
ممل گفت: من شنیدم که اگر «خودانتظام» شود جلوی بسیاری از ریخت و پاش ها گرفته می شود و به همان اندازه حاتم بخشی به این و آن هم کمتر می شود و به قولی «بخشش از جیب خلیفه ممنوع» می گردد! «آقاتقی»گفت: آری! حتی من این را شنیده ام که اگر«خودانتظامی» شود بسیاری از کارگران از کار بیکار خواهند شد؛ چراکه آن موقع دیگر «خودانتظام» می گوید: من این همه نیرو نمی خواهم و با کمتر از این ها هم، «معدن آباد» را می چرخانم؛ چرا باید اینقدر نیرو داشته باشم؟ در نتیجه اقدام به تعدیل نیروها خواهد کرد که حاصل آن بیکاری حدود چند هزار نفری کارگران خواهد شد!
«ممل» گفت: پس مسئله این است که بر سر دو راهی قرار داریم که آیا «خودانتظام و بهادار» بشویم بهتر است یا به همین صورت بمانیم!