«ممل» گفت: وای از مسلمانی! مسلمانی کجاست؟
«آقاتقی» گفت: «ممل» چرا نفرین و آه و بیداد می کنی؟ چرا کفر می گویی! «ممل» گفت: چرا کفر نگویم از تصمیمات نابجای «دایره تقسیم آب»! «آقاتقی» گفت: چه می شود کرد؟ آنان نیز خود را مسئول می دانند که ما هم باید پاسخگوی نسل فردا باشیم که اگر آب کم بشود که می شود نسل فردا چه بنوشد و بیاشامد؟
«ممل» گفت: هرگز چنین نمی خواهم که نسل بعد از خودم دچار اذیت و آزار شود؛ ولی «آقاتقی» چه کنم که حاصلم سوخت و از بین رفت که رفت! محصول من و همه اهل آبادی هم اینک احتیاج به آب دارد؛ ولی چه کنیم که دایره تقسیم آب یک بار به خاطر کمبود برق و بار دیگر به واسطه کمبود آب، آب را قطع می کند و درختان بی حاصل می شوند.
«آقاتقی» حرفی برای گفتن نداشت و با تاسف گفت: اگر دایره تقسیم آب پیش تر به فکر آب بود این چنین بلا بر سر ما نمی آمد و فریاد العطش العطش کشاورزان به آسمان نمی رفت!
اگر گذشتگان ما؛ ما را چنین پرورش دادند به خاطر همتشان بود که فرسنگ ها آب را در داخل قنات به جریان انداختند؛ ولی اکنون کو آن همت و کو آن اداره و کو آن اختیار که دایره تقسیم آب داشته باشد.