«ممل» گفت: «آقاتقی»! شنیده اید که «همای سعادت» به «معدن آباد» آمده و اینجا را رها نمی کند! «آقاتقی» با تعجب گفت: نه! نشنیدم
«ممل» خنده ایی کرد و ادامه داد این تعبیر من است!
«آقاتقی» بیشتر متعجب شد و گفت: تعبیر تو؟ یعنی چه؟
«ممل» گفت: «آقاتقی!» مگر نشنیدید که بانویی برای سومین مرتبه به عنوان «رئیس تربیت بدنی» انتخاب شده است! «آقاتقی» گفت: «رئیس تربیت بدنی» چیست؟ «ممل» گفت: همان پرورش جسم!
«آقاتقی» که تازه یک چیزهایی دستگیرش شده بود لبخند ملیحی زد و گفت: پس همای سعادت برای همین در آبادی «معدن آباد» پیدا شده است! انشاا… که بخیر است و مبارکی! حق به حق دار رسیده! تا باد چنین باد!
شعر؛ من سرودم:
همای سعادت سایه گستر شود
بخت بیدار و آفتاب گستر شود