دوستت دارم تو را از کل دنیا بیشتر
دل به عشقت می سپارم سوی فردا بیشتر
بیخود ازخودمی شوم با مهرتو زیبانگار
می بری جان مرا تا مرز رویا بیشت می کشانم کل هستی را به زیر پای عشق
می نوازد عشق تو روح و روان را بیشتر شبنم گیسوی تو بوی بهاران می دهد
برده از کف دین من آن لعل لبها بیشتر
مست از جام خیالت شاعری آشفته حال
گویی اغوا می شود با قد رعنا بیشتر مثل مجنون روز و شب آواره دشت ودمن
می کنم با شوق وصل تو مدارا بیشتر
آه شد سهم دل بیچاره از رویای وصل
هر نفس بابغض گل،گشتم شکیبابیشتر
آرش چشمان تو با آن کمان جانم گرفت
شمع بی جان گشته ام اشکم زدریا بیشتر
صدیقه آقابابایی