اجغه
می زنم سنگ به سینه از جفا و جور و کینه
در جنگ های قدیم رسم بود که مبارز و جنگجو ابتدا خود را معرفی نماید و از اصل و نسبش بگوید این معرفی گاهی به صورت رجز خواندن و شعر حماسی خواندن برای مفاخرت انجام می شد، معروفست که حضرت سیدالشهداء(ع) برای اینکه حجت را بر لشکریان عمرسعد تمام کرده باشند به معرفی خود پرداختند و از نسب پدری و مادری گفتند تا فردای پس از جنگ عده ای به بهانه نشناختن سیدالشهداء خود را تبرئه نکنند و نگویند اگر امام را می شناختیم از جنگیدن با ایشان پرهیز می کردیم یا حتی او را یاری و نصرت می نمودیم به همین دلیل امام حسین(ع) با فصاحت و بلاغت تمام ضمن معرفی خود به بیان اهداف قیام و دلائل بیعت نکردن با یزید پرداختند، غلغله ای در سپاه شام به وجود آمد، عمر سعد دید اگر چاره ای نیندیشد چه بسا که سپاه شام علیه خود او بشورند و از جنگیدن سرباز زنند این بود که به اطرافیانش دستور داد هر کدام دو قطعه سنگ بردارند و به هم بزنند تا سروصدا ایجاد کنند و مانع رسیدن صدای امام به سپاهیان شام شود و برای اینکه دوباره نظم بر لشکریان حاکم شود فریاد برآورد او (امام حسین(ع)) پسر کشنده عرب است.
بخشی از عزاداری مردم بافق ریشه در این واقعه دارد و به خصوص در گذشته دستجات اجغه زدن روز عاشورا حرکت می کردند و هنوز هم در ایام پایانی ماه صفر و اربعین حسینی اجغه زنی یکی از مراسم عزاداری است که با کیفیت خاصی انجام می گیرد، اجغه دو قطعه چوب تراشیده است، به اندازه کف دست و گرد تراشیده می شود در زمان گذشته کولی ها این چوب ها را می تراشیدند و به نوعی خراطی می کردند. دو قطعه چوب گرد تراشیده شده دارای دو زائده یا دو فرورفتگی است که برای در دست گرفتن ایجاد شده و در مراسم عزاداری به هم زده می شود و صدایی شبیه به هم خوردن سنگ تولید می کند. به هم زدن چوب ها(اجغه) به شیوه خاصی انجام می شود بویژه قدیمی ترها تقریبا در حالتی شبیه بالا و پایین بردن آن را به هم می زنند در حالی که یکبار دست راست را از بالا به پایین می اوردند و دست چپ ثابت است و دفعه بعد عکس این حالت اتفاق می افتد. به خاطر همین شیوه این بخش از عزاداری برای حضار یا تماشاگران مراسم حزن و اندوه به دنبال ندارد و فی الواقع مردم تماشاگر هستند تا عزادار، از اجغه زنان هیئت های عزادار، مرحوم اصغر عابد و مرحوم حاج خلیل کارگران معروف بوده اند نمونه ای از اشعاری که در این سوگواری خوانده می شدند از این قرار است.
اجغه زنی
ای مهر به پیش مه روی تو ستاره
زخم تن مجروح تو افزون زشماره
وای زون ز شماره
ای قافله سالار زجا خیز که بردند
از کوی تو ما را به دف و چنگ و نقاره
وای چنگ و نقاره
برخیز زمانی تو و بنشین به کنارم
از ما چنین حال روا نیست کناره
وای نیست کناره
برخیز که بردند ز سر معجر زینب
او با سر عریان و گروهی به نظاره
بر زاری ما بنگر و بر حالت اعدا
بیمار پیاده پسر سعد سواره
جودی به غم و رنج و آلم ساز همه عمر
با حکم قضا نیست کسی را ره چاره