آورده اند که در آبادی «معدن آباد» عرصه بر زارعین و کشاورزان سخت سخت شد! فریاد وامصیبتاه آنان به آسمان رفت و هیچ افاقه ای نکرد!
ماجرا از آنجایی آغاز شد که «میراب» دستور داده بود که هر کشاورزی بیش از میزان مصرف آب مورد نیازش برداشت کند مجازات خواهد شد و پروانه بهره برداریش لغو می گردد.
القصه! «ممل» به «آقاتقی» گفت: یعنی چه؟ برای کشاورز آب رکن رکین و امرار معاش است!
«آقاتقی» در پاسخ گفت: درست هست؛ ولی چرا؟ در این زمان که هنوز زمستان خودی از خود نشان نداده، قطع آب کشاورزان به درختان ضرر و زیان می رساند!
«ممل» گفت: «میراب» باشی گفته به فرمان «میراب» بزرگ آب برای کشاورزی نداریم و زارعین به فکر کار و فعالیت دیگری باشند؟
«آقاتقی» گفت: چگونه آب برای کشاورزی نیست؛ ولی برای صنعت هست؟!
«ممل» گفت: نمی دانم!داستان چیست! یک بام و دو هوا شده است!