«ممل» گفت: این روزها حال و هوای آبادی این شده؛ به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد!
برخی از اهل آبادی که از نخبگان و فرهیختگان هستند صلاح کار خود در این دیدند که مهر سکوت بر لب گذاشته و برای حفظ موقعیت خود هیچ نمی گویند که مبادا پست و مقام یا موقعیت شان در خطر بیفتد! آنان که قلمی تیز در دست دارند یا زبانی همچون نیزه که بر جسم و جان مخاطب بنشیند؛ زبان در کام گرفته و به مصداق این سخن که :
زبان بریده به کنجی صم و بکم
به از زبانی که نباشد در حکم
باری این شیوه از آنان است که این مسلک و مرام را در پیش گرفته اند.
«آقاتقی» گفت: پناه بخدا! که اگر بزرگان قومی صلاح کار در این ببینند که به جای نصیحت و اندرز یا مشاوره هیچ نگویند سرنوشت این قوم به فنا و نیستی خواهد رسید.
«ممل» ادامه داد: در آبادی مسایل و مشکلات زیاد هست! این که کسی شهامت گفتن ندارد؛ واقعا چیز علاوه ایی است.
«آقاتقی» گفت: باشد تا اهل فن به خود آمده و دست از قناعت در رفتار و کردار خود بردارند و به مانند سلاطین که پروایی در کلام ندارند و حرف و سخن خود را می گویند آنان نیز دست از گوشه گیری بردارند و شهامت دعوت دیگران به امور خیر و نیک و بازداشتن مردمان از منهیات و کارهای زشت را داشته باشند.