کارم امشب با شهیدی بس نجیب افتاده است
او به خرم شهر, خونینی غریب افتاده است
نام او کاظم که باشد سیدی والا تبار
این حسینی بر شهادت خوش رقیب افتاده است
تا نشستم بر مزارش درد دل نجوا کنم
عطر خوبی بر مشامم وه عجیب افتاده است
با سعادت جام زرین شهادت سر کشید
بر دل شاه خراسان چون حبیب افتاده است
لاله شد آلاله شد از جان و دل سید به حق
بر مزارش بال های عندلیب افتاده است
پای خود را می گذارم جای پایت ای شهید
در مسیرت راه علم هر ادیب افتاده است
آرزو کردی شهادت شد نصیبت ای شهید
سرنوشتت را حسینی خوش نصیب افتاده است
با چه عشقی عاشقی شاه خراسان را که از
دست ضامن بر دهانت سرخ سیب افتاده است
(شمع) شیدا غبطه ات از این کرامت میخورد
اشک چشمش بر مزارت بی شکیب افتاده است
اکرم امیدی