شمع

سرنوشتی شده این عشق و پریشانی من
تا قلم نکته کند قصه ی حیرانی من
عشق در معرکه از عقل سر و خون دلم
قهرمانی شده در صحنه ی طوفانی من
لحظه هایی که دلم ابر بهاران گردد
تو ز میخانه گذر کن دل بارانی من
همچو دیوانه شدم در به در خانه ی عشق
آتشی سر زده از کلبه ی ویرانی من
تا شدم بسته به زنجیر گرفتاری و عشق
دفتر غصه شود قصه ی زندانی من
با دلم در ره خون قافیه پرداز شوم
این غزل خسته شود از غم پنهانی من
(شمع) گوید به تو ای دوست شنو شرح دلم
سرنوشتی شده در عشق پریشانی من

اکرم امیدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا