مرا همدم مرا دلبر مرا یارم همه شعر است
که با آوای سرشارش سکوت گریه ام بشکست.
نویسم شعر را شادی گهی با نغمه ای غمگین
که رویای سرودن را کنم با عاشقی شیرین.
کنارم دفتر شعری که باشد جان و جانانم
چو تنها میشوم یکدم به هردم شعر میخوانم.
عجب انگیزه ای دارد که می سازد مرا شاعر
که هر دم شعر در چنگم دمادم می شود ظاهر.
ندای سربلندی را زبان شعر می گوید
و اسرار شکفتن را بیان شعر می گوید.
نویسی شعر دل هر جا چو با رقص قلم زیبا
کتاب و دفتر قلبت شود آلاله چون دیبا.
بگویی (شمع) را هردم اگر خواهی تو آرامش
بخوان شعری که میدانی کند از نور دل تابش.
اکرم امیدی( شمع)