ز او بشنیده ام فریاد شیران
چو مردان خدا و چون دلیران
سلیمانی شه و سلطان جان است
از او مردانگی ورد زبان است
چو باشد لاله ی گل پرپر ما
ز هجرش خاک دنیا بر سر ما
به سوگش ملت ایران نشسته
به غم شیران امت دسته دسته
سخاوت بارد از هر تار مویش
که زد سید علی بوسه به رویش
گلستانی خجل شد تا ورا دید
چو لاله بوسه ای از پیکرش چید
سلیمانی علمدار وطن بود
دمادم پیکرش گلگون کفن بود
دلیر خطه ی زرفام کرمان
چنان یوسف مه خوشنام کنعان
به دست او کمان و تیر آرش
به قلب داعش ظالم گذارش
گذارم خاک پاکش را به چشمم
کشم بر دشمنانش تیغ خشمم
قدم را می گذارم جای پایش
قسم خوردم به اکرام خدایش
معطر کرده عطرش محفل من
فدای غیرتش جان و دل من
سپهبد نام او ورد زبانم
به راه معرفت هردم روانم
به چشم (شمع،) باشد اشک جاری
به قلب آتشینش زخم کاری
اکرم امیدی