«ممل» گفت: خبر دارید «آقاتقی» که کدخدا با کارگزاران تندی می کند و گاهی به تیر و طعن و عتاب با آنان سخن می گوید؟ آقاتقی گفت: این که چیزی نیست! شنیدم که رئیس معدن آباد هم چنین می کند و عوامل تحت الحفظش را به خوبی صدا نمی زند و گاه در حضور جمع آنها را عتاب و خطاب قرارداده که من تو را نمی خواستم و به زور و اصرار این و آن تو را بر این پست گمارده ام.
ممل گفت: آری! این سفارش ها و توصیه ها در ادارات زیاد شده! همین چند وقت پیش بود که کدخدا می خواست جارچی خودش را از کار برکنار کند که چرا به موقع خبرها را به اهل ابادی نمی گویی؛ اصلا جارچی بودن برایت شغل دوم شده است و دل و دماغت به کار نیست؛ولی شنیدم که چند نفرسفارش و توصیه جارچی را کرده اند و کدخدا به ناچار جارچی را در پستش ابقا کرده است.
آقاتقی گفت: خلاصه این سفارش ها شده نون شب برخی که نمی گذارند مدیران کار خودشان را انجام بدهند و مدیران هم بهانه دارند که نمی گذارند خودم ترکیب تیم و گروهم را بچینم تا کارها و اقدامات و عملکرد من گفته شود و دیگر بهانهای به دست مخالفانم نباشد که بگویند: دیدید که این مدیر هم کاری نکرد و فقط به فکر خودش بود و اطرافیانش!