به گزارش پایگاه خبری افق بافق، شهادت مشعلی است که خداوند در جان برگزیدگانش برمیافروزد، تا تاریکی از شانههای زندگی بگریزد.
شهید چشمه آتشی است که خرمن ظلم را میسوزاند و آب روانی است که بر کویر تشنه عدالت جاری میشود. هر شهید سپیدهای است که در افق آسمانها طلوع میکند و پیامآور صبح میشود. شهادت شهید به طور یقین بسیار پرارزشتر و مؤثرتر از حیات اوست. «شاهد» از اوصاف خداوند است و زمانی که کسی به آن درجه از خلوص برسد که به مقام شهادت نایل آید او مخلوقی است ملحق شده به خالق و عادی است و از «ونفخت فیه من روحی» در این شماره از هفته نامه، خبرنگار افق کویر به گفتگو با “عصمت حکیمی”، خواهر بزرگوار شهید “علی اکبر حکیمی” پرداخته است که در ادامه خواهید خواند:
“عصمت حکیمی” خواهر شهید والامقام “علی اکبر حکیمی” گفت: برادرم علی اکبر، اول اردیبهشت ماه سال 1348 در خانواده ای مذهبی در روستای قطرم دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را تا پایه چهارم، در روستای قطرم گذراند. ده ساله بود که به واسطه شغل پدرم به شهرستان بافق نقل مکان نمودیم ، علی اکبر تحصیلات ابتدایی را در مدرسه پیروزی و تحصیلات راهنمایی را در مدرسه اباذر گذراند و وارد دبیرستان شهید رجایی شد. به یاد دارم، تابستان ها برادرم علی اکبر با آغاز تعطیلی مدارس و به منظور غنی سازی اوقات فراغت در مغازه جوشکاری کار می کرد.
با شوق زیاد لباس رزم به تن نمود
وی ادامه داد: سال اول دبیرستان بود که تصمیم گرفت به جبهه برود، در همان روزها یک روز برادرم به خانه آمد و به مادرم گفت: می خواهد به جبهه برود، باور این مسئله برایمان بسیار دشوار بود. یک روز یکی از دوستان برادرم لباس هایی را که از بسیج گرفته بود به منزل ما آورد، زمانی که برادرم به منزل برگشت، با کلی شوق و هیجان لباس های رزمی را پوشید و گفت: تصمیم دارد به جبهه برود، در آغاز خانواده با این تصمیم مخالف نمودند ولی برادرم بر این امر پافشاری نمود و در آذر ماه سال 1365 پس از گذراندن دوره آموزشی با سپاه محمد رسول ا… به جبهه اعزام گردید.
امید به بازگشت برادرم موجب شد هیچ مراسمی برگزار نکنیم
عصمت حکیمی اظهار نمود: آخرین باری که برادرم به مرخصی آمد، در ابتدای امر، نامه ای نوشت که به مرخصی نمی آید؛ اما در آخرین پنج شنبه سال 65 بدون اطلاع قبلی به مرخصی آمد و زمانی که علت آمدنش را جویا شدیم گفت: به منظور تبلیغات و جذب نیرو به مرخصی آمده است. تعطیلات عید سال66 برایمان بسیار خاطره انگیز بود، به همراه خانواده و برای دید و بازدید از اقوام به روستا سر زدیم و خاطرات شیرینی از آن روزها به یاد دارم . برادرم پس از یک هفته به جبهه برگشت و تا 12 فروردین ماه مرتب نامه میفرستاد، برادر شهیدم در 18 فروردین ماه سال 66 در عملیات کربلای 8 شرکت نمود و در همان عملیات به فیض شهادت نائل آمد ، پیکر برادرم 8 سال مفقود الاثر بود، زمانی که خبر شهادت برادرم را آوردند اقوام و آشنایان به منظور دلجویی به منزل ما آمدند؛ اما امید به بازگشت برادرم موجب شد هیچ مراسمی برگزار نکنیم ، سرانجام 8سال چشم انتظاریمان پایان یافت و پدر و مادرم دلخوش از اینکه می توانستند چند تکه استخوان از پسرشان که 18 ساله بود و به شهادت رسید را در آغوش بکشند ، سرانجام پیکر مطهر برادرم در 5 اسفند ماه سال 73 به وطن بازگشت و در آستانه امامزاده عبدا…(ع) بافق آرام گرفت.
خاطره ای از شهید علی اکبر حکیمی
خواهر شهید در بیان خاطره ای از شهید والامقام گفت: زمانی که برادرم برای آخرین مرتبه به مرخصی آمد به محض رسیدن، از مادرم درخواست نمود غذایی برایش فراهم نماید، مادرم سوال کرد، مگر از چه زمانی غذا نخورده ای؟ برادرم گفت: از زمانی که اهواز سفرم را آغاز نمودم دیگر غذایی نخورده ام، مادرم باز پرسید: مگر اتوبوس توقف نداشت که برادرم گفت: با هر بار توقف اتوبوس نمازم را در اول وقت به جا می آوردم و تا از نماز و دعا فارغ می شدم اتوبوس آماده حرکت بود.
تأکید شهید والامقام به حفظ حجاب و نماز اول وقت
خواهر شهید در ادامه عنوان نمود: برادرم به حفظ حجاب و قرائت قرآن و دعا و برپایی نماز در اول وقت تاکید زیادی داشت و تا زمانی که برایش مقدور بود نماز را به جماعت در مسجد جامع برگزار می کرد و همیشه بر خواندن نماز شب تاکید داشت
وی بر ضرورت حفظ حرمت خون شهیدان در هر جایگاهی تاکید کرد.
چند سطری از وصیت نامه شهید
ای دوستان و آشنایان! مبادا دست از اسلام و امام بردارید، شما را سفارش می کنم به تقوا، وفاداری و پرهیزگاری که تنها راه صراط مستقیم همین است . امیدوارم با وحدت و همبستگی خویش جلو هجوم جهان خواران جهانی و اعمال آنان را سد نمایید و از نابودی دین خدا جلوگیری کنید و شما دانش آموزان با خواندن درس و پیشرفت تان از نابودی فرهنگ اصیل اسلامی و هجوم فرهنگ غربی به جوامع اسلامی جلوگیری کنید.
درخواست خواهر شهید از مسئولین
خواهر شهید در ادامه گفت: صاحب فرزند پسری هستم که از ناحیه چشم و گوش دچار مشکل بوده و نیازمند به انجام عمل جراحی می باشد. وی اظهار نمود: تامین هزینه بالای عمل جراحی پسرم امری دشوار بوده و انتظار دارم مسئولین مربوطه، در صورت امکان، تسهیلاتی با بهره پایین پرداخت نمایند و یاری گر ما باشند. همچنین به منظور تامین موقعیت شغلی مناسب برای پسرم، به نهادها و مسئولین مربوطه مراجعه نمودم حتی با وجود نامه بنیاد شهید، تمام تلاش هایم بی ثمر بود. وی با بیان اینکه، یافتن شغل مناسب برای افراد دارای معلولیت که از ناتوانی جسمی رنج می برند به مراتب با مسائل و محدودیت هایی همراه است درخواست نمود: در صورت امکان شغلی متناسب با وضعیت فرزندش به وی اختصاص یابد.
از بنیاد شهید و امور ایثارگران که همواره در جهت رفع مشکلات خانواده های شهدا قدم می گذارند سپاسگزارم.
حکیمه السادات میرمحمدی