غم و اندوه جهان ، جان مرا می بلعد
بغض جانسوز زمان ،جان مرا می بلعد
دل ِ بی تاب شده ، حُجره دلتنگی هاست
این تب و تاب عیان ، جان مرا می بلعد
تم پاییز گرفته ست به تن ، فصل بهار
خش خش برگ خزان ، جان مرا می بلعد
حال و روز دل من بند به زنجیر دلت
حبس در بند زنان ، جان مرا می بلعد
عشق در سینه من مضحکه فاصله هاست
فاصله دل نگران ، جان مرا می بلعد
بعد تو بغض شده همدم تنهایی من
بغض بی حد و نشان جان مرا می بلعد
واژه در واژه به پای تب دل شعر شدند
واژه ها در خفقان جان مرا می بلعد
صدیقه آقابابایی