خودكشي يك مشكل مهم بهداشت عمومي در تمام كشورهاست. تقريبا سالانه يك ميليون نفر در سراسر جهان در اثر خودكشي جان خود را از دست ميدهند. در اغلب كشورها، خودكشي در بين سه علت اول مرگ در سنين 34-15سالگي است.خودكشي عمل آگاهانه نابود سازي خود به دست خويشتن، در بهترين مفهوم يك ناراحتي چند بعدي است كه انسان نيازمند براي مساله خاص، آن را بر مي گزيند. پس خودكشي يك رفتار تصادفي و بي معني نمي باشد بلكه راه حلي براي رهايي از بحران مي باشد كه شخص از آن وضعيت به طور غيرقابل اجتنابي رنج ميبرد. خودكشي از آسيب هاي مهم فردي و اجتماعي است كه به طور متوسط در ميان معتادان و بيماران رواني بيشتر است .فرد خودكش بر اين باور است كه در زندگي به اهداف و اميال خود نرسيده است و زندگي مفهوم خود را از دست داده است ومرگ بهترازآن قلمداد مي شود.حوادث آسيب زاي زندگي در افرادي كه مجهز به توانمندي هاي مقابله اي مناسب نبوده مي توانند به واسطه اختلالاتي كه ايجاد ميكنند فرد رابه سوي افكار ورفتارهاي خودكشي گرايانه سوق دهند، تحقيقات انجام گرفته نشان دهنده مشكلات پيچيدهاي همچون ارتباطات ضعيف و عدم دسترسي به والدين، بيكاري، رفتارخودكشي در ساير اعضاي خانواده در خانواده جواناني است كه اقدام به خودكشي كرده اند.
افسردگی در بیشتر موارد با خودکشی همراه است.50 درصد از افرادخودکشی کننده دارای تشخیص اولیه افسردگی هستند . در بیمارانی که خلق افسرده ای دارند، از دست دادن انرژی وعلاقه، احساس گناه، دشوار شدن تمرکز، از دست دادن اشتها، و افکار مرگ و خودکشی وجود دارد. برآوردها نشان می دهند که 15تا 20 درصد افراد بزرگسال جامعه ،عوارض و نشانه های مختلف افسردگی شدید را از خود نشان می دهند. حداقل 12درصد از جمعیت کشورهای پیشرفته در طی عمر خود برای معالجه افسردی شدید به متخصصان روان درمانی مراجعه می کنند و گمان بر این است که 75 درصد افرادی که در موسسات روان درمانی بستری می شوند، مبتلا به افسردگی هستند.حدود 30 درصد ازمردم در طول حیات خود دچار افسردگی می شوند اگرچه تنها 20 درصد آن ها تحت معالجه قرار می گیرند.
ریحانه کارگران -دانشجوی دکترای روانشناسی