«ممل» گفت: «آقاتقی» شنیده اید که در آبادی؛ «بلدیه چی» زنگش کر شده است، از او بوی و بری نمی آید! «آقاتقی» گفت: حتما کف گیر آن به ته دیگ خورده است. «ممل» ادامه داد: آری! هر وقت که دینار و درهمی در بلدیه پیدا نمی شود «بلده چیان» حرفی برای گفتن ندارند و به کناری نشسته و دست و پا جمع کرده و در خود فرو می روند! «آقاتقی» تبسمی کرد و گفت: «جیک جیک مستانش بود یاد زمستانش نبود!»
«ممل» گفت: آن موقع که کرور کرور عوارض از «معدن آباد» می گرفت و خرج بوستان «آبریزگاه» می کرد و به سخن ناصحان وقعی نمی نهاد این است فرجام ندانم کاری و غلت زدن در کرور کرور دینار و درهم!
«آقاتقی» گفت: باشد تا صبح دولت بلدیه بتابد که این ها هم از نتایج سحر است.