«ممل» به «آقاتقی»گفت: آیا شنیده اید که کدخدا دستور اکید داده است که تمامی عوارضی که از بخش معادن اخذ می گردد باید در طرح به سرانجام نرسیده «شفاخانه» آبادی هزینه گردد؟
«آقاتقی» گفت: جدی می گویی «ممل»؟ «ممل» گفت: خودم از جارچی آبادی شنیدم که می گفت: کدخدا گفته: چه معنا دارد این ساختمان شفاخانه بیش از ده سال هست که به هیچ طریقی تمام نمی شود؟ شده «پول خورک»! هر چقدر پول توی حلقش می ریزند انگار تمام بشو نیست که نیست! این طرح شده آبرو و حیثیتی! باید هر طوری که شده تمام بشود!
«آقاتقی» گفت: حالا این دستور کدخدا که خوب هست! اهتمام در تمام شدن طرح شفاخانه!
«ممل» گفت: ولی این که همه غم و غم کدخدا شده باشد این شفاخانه چی؟ تازه کدخدا به تمامی معادن دستور داده که مبادا کمکی به این و آن خارج از ضوابط او کنند!
«آقاتقی» گفت: جل ا… الخالق! کدخدا «یک بار از این بر بام می افتد و یک بار دیگر از آن طرف»! حالا آخرش چه؟
«ممل» گفت: آخر این که باید صبر کرد و ببینیم این دستور کدخدا که تمام پول عوارض در طرح ناتمام شفاخانه باید خرج بشود به بار خواهد نشست یا خیر؟