اسلحه ای که منتظر فرمان مرگ بود

(داستان واقعی از یک پرونده وکالتی )
سال‌ها پیش، روزی در دفتر وکالت خود در جزیره ، نشسته بودم که مردی وارد شد.
او از غرب کشور آمده بود؛ مردی با خانواده‌ای کوچک — همسر و دختری ۱۱ ساله — که مدتی طولانی از آنان دور مانده بود. چند ماهی می‌شد که برای کار به جزیره آمده بود. از همان لحظه اول که زبان به حرف گشود، مشخص بود که زندگی‌اش سرشار از رنج و ناامیدی است؛ دوری از خانواده، اختلاف با خانواده همسرش، کار طاقت‌فرسا، تنگدستی، و نگرانی دائمی برای آینده دخترش و…همگی او را به مرز خشم و درماندگی و عصبانیت رسانده بود.
با دقت به سخنانش گوش سپردم تا عمق مشکل و شدت آشفتگی‌اش را دریابم. او به تازگی با خبر شده بود که همسرش دادخواست طلاق داده است و باید برای حضور در جلسه رسیدگی به شهر خود بازگردد. همین موضوع، همچون سنگی بر روحش فرود آمده بود. گویی همه چیز در یک لحظه بر سرش آوار شده بود؛ اضطراب و یأس چنان او را فرا گرفته بود که زیر چهره آرامش، طوفانی از خشونت و جنایتی پنهان را می‌دیدم.
سعی کردم با صبر و گفت‌وگو اعتمادش را به خود جلب کنم.
در میان صحبت‌ها ناگهان دستش را از زیر کت بیرون کشید و گوشه‌ای از اسلحه‌ای را نشانم داد و با صدای آرام اما قاطع گفت:
«اگر جدا شویم، همه چیز را با همین اسلحه تمام می‌کنم.»
تهدیدش واقعی بود. هر لحظه امکان داشت فاجعه‌ای رخ دهد. در آن لحظه مهم‌ترین وظیفه من نه تکیه بر قانون و دادگاه، بلکه پیشگیری از فاجعه قریب الوقوع بود.
جلسات متعددی با او گذاشتم؛ حتی یک بار در جزیره با او به گردش کوتاهی رفتم تا اندکی از سنگینی اندوهش کاسته شود. سرانجام توانستم او را متقاعد کنم با خانواده همسرش گفت‌وگو کند. بی‌درنگ با آن‌ها تماس گرفتم و دعوتشان کردم به جزیره بیایند. نشست‌هایی ترتیب دادیم که البته کار آسانی نبود؛ بارها اوضاع به مرز بحران رسید ، اما با دلسوزی و صبر و حوصله و موضوع ختم بخیر شد.
پس از چند جلسه، زن از تصمیم خود برای جدایی صرف‌نظر کرد و مرد نیز قول داد بر خشم و غضب خود غلبه کند. شرایطی فراهم شد تا زن و فرزندشان بتوانند در همان جزیره، در کنار همسر و پدرشان زندگی کنند.
روزی هر سه نفر به دفترم آمدند تا با خوشحالی بگویند که شش ماه است زندگی نوینی را در جزیره، در کنار یکدیگر و با امید، آغاز کرده‌اند.
این تجربه درس بزرگی بود:
وکیل همیشه نباید تنها با دادگاه و قوانین خشک حقوقی به سراغ اختلافات برود. گاهی، وقتی پای خطر و جان انسان‌ها در میان است، راه درست چیزی جز انسانیت و دلسوزی ، و از خود گذشتگی نیست.

حسام الدین نعیمی بافقی وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی
حسام الدین نعیمی بافقی
وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا