عقابی در آسمان در حال پرواز بود؛ چون به نزدیکی زمین شد تا صیدی شکار کند خودش صید صیاد شد. وقتی که عقاب به محل تیر خود نگاهی کرد با تعجب پرهای خود را دید که صیاد بطرز ماهرانه ای در انتهای تیر بسته بود تا تیر مسقیم به هدف اصابت بکند و این بار هدف خود عقاب بود که به واسطه پرهای خودش که کشته می شد. عقاب وقتی این صحنه را دید با حسرت بسیار آهی کشید و گفت: این پرهای من است که موجب کشتن من شد و جان داد.
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست
گفتا عجبست اینکه ز چوبست و ز آهن این تیزی و تندی و پریدنش کجا خاست
چون نیک نگهکرد و پر خویش بر او دید گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
(ناصرخسرو)
این حکایت حال و روز برخی از رؤسای ادارات بافق هست؛ با آن که خود بومی یا غیربومی بوده و سالیان سال، بلکه بیش از یک دهه رئیس یک اداره ایی هستند؛ ولی وقتی پای منافع شهر میشود دانسته یا ندانسته عقب نشینی کرده و هیچ نمی گویند که مبادا پایه صندلی ریاست انها کج شود.
موضوع ساخت زندان و واگذاری اراضی در مجاورت دانشگاه آزاد بافق؛ گرچه در همان ابتداء توسط برخی از دلسوزان فرهنگ این آب و خاک بسته شد؛ ولی علی الظاهر مفتوح بوده و اقدامات اخذ زمین و سایر مراحل در حال پیگیری بوده است تا این که اخیرا اداره کل زندان ها صاحب 4 هکتار زمین در مجاورت دانشگاه آزاد بافق، روبروی باربری ها می شود.
حال جای این پرسش مطرح است که مسئولین مرتبط با این پرونده آیا نباید اعتراضی کرده یا حداقل برخی از همشهریان را خبردار می کردند که این اتقاق در حال وقوع است نه اینکه لب فرو بسته و خاموشی گزیده و آهسته بیا و آهسته برو داشته باشند.
حال باید به اینان تبریک گفت که فرزندان خودشان روزی روزگاری باید در دانشگاهی تحصیل کند که دیوارهای این دانشگاه با دیوارهای بلند زندان در یک امتداد است.؛ اما چه جوابی در برابر تاریخ بافق و وجدان بیدارجامعه خواهند داشت؟ باید صبوری پیش گرفت!