ردّی از آه تو افتاده به آیینه من

پیچ و تاب زلف تو دل را هوایی می کند
لحظه لحظه در خیالم خودنمایی می کند
در حریم قبله گاه چشم و ابروی تو باز
رقص ناب غمزه ات گویی خدایی می کند
روح و جانم بر سر کوی دوچشمانت هنوز
بهر ناز و عشوه ای هرشب گدایی می کند
عشق تو بی وقفه با جادوی جذاب جنون
بر خیال و باورم فرمانروایی می کند
دلبرِ بالابلند دلستان دلنواز
قامتت رعنا و از من دلربایی می کند
از نگاه مات و مبهوت هزاران آینه
نقش لبخندت به خوبی غم زدایی می کند
همچو خارم در خیالت نازنین اما بگو
مرغ احساست به من هم اعتنایی می کند؟

صدیقه آقابابایی
غزلی از کتاب ردّی از آه تو افتاده به آیینه من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا