
(داستان واقعی از یک پرونده وکالتی)
در شهر قشم، روزی دختری جوان وارد دفترم شد. بیش از ۱۷ سال نداشت. آرام و مؤدب روی صندلی نشست و با صدایی غمگین گفت:
«میخواهم نامم را عوض کنم… از اسم «جواهر» خسته شدهام.»
برای خیلیها، تغییر نام شاید مسئلهای ساده یا حتی بیاهمیت به نظر برسد، اما برای برخی، نام چیزی فراتر از یک واژه است؛ میتواند باری روانی باشد، خاطرهای ناخوشایند یا تصویری تحمیلشده از هویتی که هرگز متعلق به آنها نبوده است.
این دختر جوان، هرگز با نام «جواهر» احساس آرامش نکرده بود. از کودکی، خانواده و دوستانش او را «مینا» صدا میزدند. حتی کارت کتابخانهاش هم با همین نام صادر شده بود. با اینحال، در شناسنامهاش نامی ثبت شده بود که برایش نه نماد زیبایی، که نشانهای از سنگینی و بیگانگی بود: «جواهر». البته، این تنها برداشت شخصی او بود؛ اما برای کسی در آن سن و سال، همین احساس میتوانست نگران کننده باشد.
با لبخندی تلخ گفت:
«تا مرا ندیدهاند، بر اساس اسمم تصور میکنند زنی سالخوردهام. حتی در مدرسه، بچهها مسخرهام میکردند. راستش را بخواهید، این اسم هیچوقت حس من نبوده… من «مینا» هستم.»
از میان حرفهایش فهمیدم، زمانی در مسیر بندر به قشم، کشتیای با نام «جواهر» رفتوآمد میکرده. نامی که یکی از بستگان، بیمشورت با والدین، به یاد همان کشتی بر نوزاد گذاشته بود. اما برای این دختر، نام جواهر نه یادآور دریا و سفر، که نشانهای از زمختی، سردرگمی و نارضایتی شده بود.
وکالتش را پذیرفتم. اما مسیر آسانی پیشِرو نداشتیم.
بر خلاف تصور عموم، در قوانین ایران، تغییر نام تنها در شرایطی خاص پذیرفته میشود؛ از جمله در صورتی که نام فرد مغایر با ارزشهای اسلامی، تحقیرآمیز، زننده یا دارای بار معنایی منفی باشد. هیچگونه اجبار یا حق مطلقی برای تغییر نامهای رایج – حتی اگر فرد نسبت به آنها احساس نارضایتی داشته باشد – وجود ندارد. بنابراین، تغییر نامی مانند «جواهر» به «مینا» که هر دو از نامهای پذیرفتهشده در نظام ثبت احوال هستند، بهسادگی امکانپذیر نیست و نیازمند دفاعی دقیق و مستدل در دادگاه است.
جلسه دادگاه برگزار شد
نماینده ثبت احوال با استناد به قوانین موجود مقاومت میکرد:
« میگفت:اگر هرکسی بخواهد صرفاً بهدلیل نارضایتی شخصی نامش را تغییر دهد، ساختار هویتی و اسنادی جامعه دچار اختلال میشود. این فقط یک اسم است. چرا اینقدر حساسیت؟»
اما دفاع ما بر پایهی یک اصل انسانی استوار بود:
«در دنیای امروز، هویت فقط به آنچه در شناسنامه نوشته شده محدود نمیشود. هویت، احساس تعلقیست که فرد نسبت به نام خود دارد. اگر کسی از کودکی با نامی دیگر شناخته شده، اگر از نام رسمی خود رنج میبرد، و اگر آن نام باعث سوءتفاهم و قضاوت نادرست اطرافیان میشود، آیا قانون نباید از او حمایت کند؟
چرا باید یک دختر جوان، سالها بار نامی را به دوش بکشد که خود را در آن نمیبیند؟ مگر تغییر نام، آسیبی به دیگران میزند؟ و مگر نه اینکه هر انسان حق دارد نامی را برگزیند که با هویتش همخوانی دارد؟»
پس از شنیدن استدلالها و بررسی مستندات، قاضی چنین رأی صادر کرد:
«با توجه به سابقه استفاده از نام مینا در محیط خانوادگی و اجتماعی، و نیز تأثیرات روانی ناشی از نام فعلی، دادگاه با تغییر نام از «جواهر» به «مینا» موافقت مینماید.»
آن روز، وقتی نسخه رأی را به دستش دادم، لبخندی آرام اما عمیق بر لبانش نشست. گویی باری از دوشش برداشته شده بود. از آن پس، دیگر نیازی نداشت توضیح دهد که چرا نامش «جواهر» است، یا احساس خجالت از واکنش دیگران را تحمل کند.
او حالا مینا بود.
رسمی، قانونی، و مهمتر از همه، واقعی.
حسام الدین نعیمی بافقی
وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی