به مناسبت روز غواص، گفتگو با دختر شهید : درد نداشتن خاطره، خود ماندنی‌ترین خاطره برای من است

به گزارش پایگاه خبری افق بافق، پانزدهم مرداد ماه، با عنوان روز جهانی “غواصی” فرصتی است؛ برای تجلیل از شیرمردانی که نه تنها این حرفه را برای کسب درآمد انتخاب نکردند؛ بلکه آن را با عنوان راهی پر خطر برای انجام دفاعی مقدس در جنگ هشت ساله برگزیدند.

شهید «عبدالرضا عابدی» یکی از دو شهید غواص شهرستان بافق است که در عملیات والفجر ۸ و در منطقه فاو، هنگام تجسس به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

به همین مناسبت خبرنگار ما گفتگویی را با “مهدیه عابدی” تنها یادگار این شهید والامقام انجام داده است که در ادامه می خوانید:

افق بافق:باتوجه به اینکه زمان شهادت پدر مصادف با دوران کودکی شما بوده است؛ چه تصاویر، صداها و یا حس هایی از پدر در ذهنتان باقی مانده است؟

در حقیقت بنده در آن زمان تنها 9 ماهه بودم و به همین دلیل؛ هیچ خاطره‌ ای را از پدر در ذهن ندارم؛ اما با این همه، انگار تمام زندگی من با نام و یاد او شکل گرفته است. صدایش را از نوارهای قدیمی شنیده ام، پیراهنش را بوییده ام و عکس‌هایش را هم بارها و بارها نگاه کرده ام. من پدر را از زبان مادر شناختم، از تمام دلتنگی‌ها، بی قراری ها و اشک‌هایش. راستش را بخواهید این درد نداشتن خاطره، خود ماندنی ترین خاطره برای من است.

افق بافق: از پدر و ویژگیهای اخلاقی ایشان بگویید:

با وجود آنکه من هرگز فرصت آن را نداشتم تا پدر را از نزدیک بشناسم؛ اما همانطور که گفته شد آن قدر از او شنیده ام که انگار در هر لحظه از زندگی همراه با او بوده ام. مادر می گوید: پدرت مهربان، آرام و بسیار باخدا بود. هوای همه را داشت، اهل گذشت بود و همیشه سعی داشت تا دل کسی را نشکند. بسیار ساده‌زیست بود؛ اما در عین حال نگاه بزرگی نیز به زندگی و مسئولیت ایمانی اش داشت و تمامی این خصوصیت ها باعث شد تا برای دفاع از وطن، از همه چیز حتی عزیزترین های خود هم بگذرد.

افق بافق: در زمانی که متوجه شدید پدر با عنوان یک غواص به شهادت رسیده اند؛ چه احساسی را تجربه کردید؟

زمانی که متوجه ماجرا شدم؛ هم زمان دو حس ناراحتی، افتخار و سربلندی را داشتم؛ همین که می دانم برای راحتی ما و آزادی کشور جان داده است؛ قوت قلب پیدا می کنم تا راهش را ادامه دهم.

یک ادامه دهنده خوب برای راه شهید

افق بافق: پس از شهادت پدر زندگی برای شما چگونه گذشت؟

بنده، تک فرزند هستم و پس از شهادت پدر، با همراهی مادر به شهر زرند و خانه پدربزرگ رفتیم؛ تا سن هفت سالگی را در کنار آنان گذراندم و واقعا همیشه خود را مدیون آنها می دانم. بعد از،آن دوباره به بافق برگشته و زندگی خود را در شهرک راه آهن شروع کردیم. با وجود آنکه نبود پدر همیشه با خود حس خلأ و دلتنگی عمیق را به همراه داشت؛ اما مادر تمام قد ایستاد و نه تنها نقش مادری را که به خوبی پدر بودن را نیز ایفا نمود. تمام عشق و حمایتی دو جانبه را برای من داشت؛ باعث شد تا در هیچ زمانی احساس تنهایی را نداشته باشم. زندگی بدون پدر سخت تر از سخت گذشت؛ اما با یاد پدر و تلاش های مادر همیشه سعی داشته ام تا قوی بوده و ادامه دهنده خوب برای راهشان باشم.

قلبم پر از غرور و احترام می شود

افق بافق: آیا با شهادت پدر، واژه “غواص” برای شما تداعی کننده معنای جدیدی شد؟

بعد از شهادت پدر “غواصی”، واقعی ترین نوع از شجاعت و غواص شد کسی که حاضر است تا تمام خود برای ارزش ها و آرمان هایش فدا کند. هر زمانی که به این کلمه فکر می‌کنم قلبم پر از غرور و احترام می شود.

افق بافق: سخن پایانی:

در پایان باید بگویم از عمق جانم نسبت به فداکاری‌ها و رشادت‌های پدر، حس افتخار و سربلندی را دارم. راه و آرمان او برای من بمانند چراغ است که اگر همیشه به آن وفادار بمانیم؛ راه برای ما روشن خواهد ماند. امیدوارم بتوانم به سهم خود، ادامه‌ دهنده این راه بوده و با تلاش و تعهد، پاسدار ارزش هایی که پدر برای،آن ها جان خود را فدا نموده است؛ باشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا